گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

وه که باز این دل دیوانه گرفتار آمد

باز بر جان حشری از غم و تیمار آمد

ماه من بهر خدا پیش برو از سر بام

کافتاب من بیچاره به دیوار آمد

عقلم، ار گوی صفا پیش لب جانان باخت

صوفی از صومعه در خانه خمار آمد

خویش را دور میفگن که کجا شد دل تو؟

هم به نزدیک تو از دور گرفتار آمد

سینه کز درد تهی داشتمش چندین گاه

اینک امروز برای غم تو کار آمد

حال خونابه خود من نه ترا دیدم، لیک

ماجرای دلم از دیده به گفتار آمد

ما چو در کوچه فتادیم دل از ما برگیر

سنگ بردار که دیوانه به بازار آمد

دل مرا سوزد و زلف تو نسیمی بخشد

مثلم قصه آهنگر و عطار آمد

جز دعایی نکند خسرو مسکین به رخت

گر چه زان روی به رویش همه آزار آمد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جهان ملک خاتون

شادمان گشت دلم کز درم آن یار آمد

شاخ امّید دل غمزده در بار آمد

دلبر از راه جفا گشت و وفا کرد ای دل

مگر آن آه سحرگاه تو در کار آمد

راستی سرو ز رشک قدش از پای افتاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
قاسم انوار

چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد

دوست از خلوت جان جانب بازار آمد

قصه در پرده نگوئیم،که آن شاه وجود

خویشتن را ز پس پرده خریدار آمد

علم نصرت منصور ز کیوان بگذشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
آشفتهٔ شیرازی

یادم از آن لب شیرین شکر بار آمد

طوطی ناطقه ام باز بگفتار آمد

حیرتی داشتم از بستن زنار مغان

یادم از حلقه آنزلف چو زنار آمد

پرتو عشق بدان حمله به تغیر لباس

[...]

ادیب الممالک

پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد

دل در ایوان نظر از پی دیدار آمد

از رخ پردگیان حرم حسن و عفاف

پرده افتاد و رخ دوست پدیدار آمد

سرو بی کفش و کله مست خرامید به باغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه