گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

امشب دل دیوانه غوغای دگر دارد

کان دلبر هر جائی رخ جای دگر دارد

نی راست نوائی نو کافزوده بسر شورم

با نائی بزم عشق خود نای دگر دارد

عاشق بملامت ماند عاقل بسلامت رفت

هر صاحب فتوائی خود رای دگر دارد

مجنون دل من بیجا لیلا طلبد از حی

کان لیلی مجنون سوز صحرای دگر دارد

نه گلبن بستانست نه سرو گلستانست

او راست دگر رنگی بالای دگر دارد

در کعبه و بتخانه جستیم نشان از او

مأوا نبود او را مأوای دگر دارد

عاشق نه پی عقبی است نه در طلب دنیا

عقبای دگر جوید دنیای دگر دارد

غواص مپیما بحر بیهوده ببوی در

کان در گرانمایه دریای دگر دارد

در کشور دل ای عقل نوبت مزن و بگذر

کاین ملک خراب آباد دارای دگر دارد

عشقست بدل سلطاتن عشقست شه امکان

کز عرش برین برتر مأوای دگر دارد

گر هفت بود آبا و رچار بود مادر

آن زاده نور حق آبای دگر دارد

ای عالم یونانی وصفش تونمیدانی

این علم دگر باشد دانای دگر دارد

تا زلف پریشانش در دست که افتاده

کامشب سر آشفته سودای دگر دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

امروز جمال تو سیمای دگر دارد

امروز لب نوشت حلوای دگر دارد

امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست

امروز قد سروت بالای دگر دارد

امروز خود آن ماهت در چرخ نمی‌گنجد

[...]

اسیری لاهیجی

روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد

زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد

آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد

لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد

در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند

[...]

صائب تبریزی

هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد

هر قطره ازودردل دریای دگردارد

از مصحف روی او دارد سبقی هر کس

در هر نظر آن عارض سیمای دگر دارد

در سایه هر خاری زین وادی بی پایان

[...]

فیض کاشانی

هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد

آهوی جنون من صحرای دگر دارد

طوفان محیط عشق با دل چه تواند کرد

این قطره خون در سر دریای دگر دارد

ای خواجه سوداگر سودا ببرم از سر

[...]

حزین لاهیجی

دلم در خم زلف او سودای دگر دارد

با سلسله دیوانه غوغای دگر دارد

با جذبهٔ مشتاقی، باشد دو جهان گامی

در دامن دل عاشق، صحرای دگر دارد

صحرای طلب دارد، در هر قدمی طوری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه