گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

اگر که قاصد آن ماه نوسفر زدر آید

امید هست که نخل امید ما ببر آید

کجا چو رویِ تو ، روید گلی به گلشنِ کابل،

کجا چو قد تو سروی بباغ کاشغر آید

فغان زترک کماندار تو که از سرشستش

هر آنچه تیر رها شد بسینه کارگر آید

هجوم خط عجبی نیست گرد آن لب شیرین

هجوم مور بلی گرد بسته شکر آید

ز نوکِ ناوکِ فولاد ، بازوانِ تو ناید،

هر آنچه بر جگر و دل زناوک نظر آید

زاعتبار فتد سرو و سیم را نخرد کس

چمان بصحن چمن تا که سرو سیمبر آید

حدیث مستی عشقت زهیچکس نشنیدم

که هر که خورد از آن می زخویش بیخبر آید

مگر براه صبا آه کرد عاشق مسکین

که از نسیم سحر بوی سوزش جگر آید

فشاند آتشی آشفته باز نظم روانت

چگونه آب روان شعله خیز چون شرر آید

مران تو بندهء مدحتگر ، ای ولیِّ ولایت،

زهر درش که برانی تو از در دگر آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

امیدوار چنانم که کار بسته برآید

وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو

جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید

به رغم دشمنم ای دوست سایه‌ای به سر آور

[...]

وحشی بافقی

که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید

کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید

رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد

دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید

ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد

[...]

صائب تبریزی

به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید

زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید

عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع

ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید

بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون

[...]

فیاض لاهیجی

شبی که عکس سر زلف یار در نظر آید

غبار صبح به چشمم چو گرد سرمه درآید

ز کبریای جمال تو چشم اشک‌فشان را

بر آفتاب گشاییم و ذرّه در نظر آید

به زخم تیر نگاه تو تا به حشر اسیران

[...]

نیر تبریزی

چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید

ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید

سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را

گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید

بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه