که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید
رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد
دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید
ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد
هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آید
کمینه خاصیت عشق جذبهایست که کس را
ز هر دری که برانند بیش ، بیشتر آید
سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی
نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید
مگو که وحشیم آمد ز پی اگر بروم من
چه مانع است نیاید چرا به چشم و سر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین عشق و جذبه اشاره دارد. شاعر از حال و هوای عاشقانهای صحبت میکند که در آن عشق انسان را به سوی معشوق میکشاند. او به مظاهر عشق، مانند انتظار و بازگشت معشوق، اشاره میکند و میگوید که هر بار عشق بیشتر انسان را مجذوب خود میکند. همچنین او به سختیها و موانع در راه عشق اشاره دارد و میگوید که عشق بر همه چیز چیره میشود و حتی اگر موانعی سر راه باشد، عشق همچنان انسان را میکشاند. در نهایت، شاعر از تردیدهایی صحبت میکند که به خاطر عشق به او دست میدهد، و یادآور میشود که هر لحظهای که از معشوق دور باشد، انتظار بازگشتش را میکشد.
هوش مصنوعی: اگر آن شخص مست و خوشحال بیرون بیاید، جان من را خواهد برد، زیرا کلاه را به شیوهای غیرمتعارف بر سرش خواهد گذاشت و در میان خیابان ظاهر خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و حسن دوباره نمایان میشود، چه حکمت و معنایی دارد، زمانی که از دید پنهان میشود و دوباره به چشم میآید؟
هوش مصنوعی: از مصر به کنعان راهی وجود دارد که جالب است؛ چرا که قافله هنوز در مصر مانده و خبر و نامه به اینجا میرسد.
هوش مصنوعی: عشق حداقل یک ویژگی دارد و آن کشش و جذبهای است که موجب میشود فرد باوجود تمام موانع و درهای بسته، به سمت عشق و معشوق خود بیشتر و بیشتر جلب شود.
هوش مصنوعی: دردسرها و موانع زندگی نمیتوانند مانع شادی و خوشگذرانی من شوند. من به دنبال لذت بردن از زندگی هستم و اگر به مشکلی بر بخورم، تاثیری بر ارادهام نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: نگو که ما از وحشت آمدهایم، اگر بروم چه چیزی مانع من است؟ چرا او نباید به چشمانم و در قلبم بیاید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
امیدوار چنانم که کار بسته برآید
وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید
من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو
جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید
به رغم دشمنم ای دوست سایهای به سر آور
[...]
به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید
زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید
عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع
ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید
بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون
[...]
شبی که عکس سر زلف یار در نظر آید
غبار صبح به چشمم چو گرد سرمه درآید
ز کبریای جمال تو چشم اشکفشان را
بر آفتاب گشاییم و ذرّه در نظر آید
به زخم تیر نگاه تو تا به حشر اسیران
[...]
اگر که قاصد آن ماه نوسفر زدر آید
امید هست که نخل امید ما ببر آید
کجا چو رویِ تو ، روید گلی به گلشنِ کابل،
کجا چو قد تو سروی بباغ کاشغر آید
فغان زترک کماندار تو که از سرشستش
[...]
چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید
ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید
سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را
گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید
بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.