گویند بهار است و جهان رشک بهشت است
اطراف چمن پر ز بت حورسرشت است
از عکس بهشتی بتکان ساحت گلزار
اندر نظر باده کشان باغ بهشت است
شیخ و حرم و بلبل و گل مؤبد و دانش
ما را نه سر کعبه نه گلشن نه کنشت است
ای هم نفسان باغ و گلستان بشما خوش
زیرا که مرا کنج قفس دست نوشت است
بر طارم کیوان بودم پای زرفعت
هر چند بمیخانه سرم بر سر خشت است
خشت در کریاس علی قبله هشتم
کز بهر من آشفته بسی به زبهشت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
قد طوبی و لب کوثر و خود حور بهشت است
یارب ملک است آدمی این چه بهشت است
جز برق محبت نبود آتش موسی
گر از سر طورست و گر از کنج کنشت است
آن لعل روان بخش بود یا خط نوخیز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.