گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

تا با رقیب یار دمی گرم صحبت است

آهی زدل بر آر که فرصت غنیمت است

از قصر طاقدیست و خورنق نشان نماند

کاخی که پایدار بماند محبت است

باز آمدی و نیست متاعی بغیر جان

بی چیز را زمقدم مهمان خجالت است

ای کاشکی زبیخ فکندیش باغبان

نخل وفا که میوه او جمله حسرت است

حسرت زجم نمیبرد و جام میکشد

آنرا که در زمانه بسر چشم عبرت است

درویش را که بخت نیارد گذشت چیست

سلطان زتخت اگر گذرد عین همت است

عاقل کسی که برد تمتع زدلبری

آن را که عشق نیست گرفتار غفلت است

شنعت مکن مذلت عشاق را حکیم

هر ذلتی که عشق دهد عین عزت است

اهل نظر بمعنی خوبان به بسته دل

صورت پرست چون حیوان گرم شهوت است

گر خود هوای نفس زلیخا نداشتی

بر یوسف عزیز بگو این چه تهمت است

دارای خرمنی تو و ما خوشه چین حسن

درویش را مران که خلاف مروت است

چون بنگرد دهان تو را در سخن حکیم

ناچار در دهانش انگشت حیرت است

ساقی بده شراب فرخ خیز عشق دوست

آشفته را که سخت گرفتار محنت است

هر جا که دولتی است بدوران فنا شود

ما را زگنج مهر علی طرفه دولتست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ایام و‌َرد و موسم عید پیمبرست

گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست

گلزارها به آمدن آن مزین است

محراب‌ها به آمدن این منوّر ست

آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست

هرگز مباد در جاه تو شکست

تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست

پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست

معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
سوزنی سمرقندی

کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون

سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است

 طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس

کناس و دیر آس و میانش رگ آور است

نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر

[...]

قوامی رازی

هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست

بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست

آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز

کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست

ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه