عشق است که بر درد دل خسته طبیب است
شوق است که غارتگر صبر است و شکیب است
چشم است که از کفر برد رونق اسلام
زلف است که پیرایه زنار و صلیب است
سرمایه عشاق چو عجز است و نیاز است
کار بت طناز چه ناز است و عتیب است
ای میوه گلزار نکوئی تو بفرما
کز سیب زنخدان تو دلرا چه نصیب است
عاشق که کند عیش بیاد سر زلفت
با بوی عبیر تو چه محتاج بطیب است
با اینکه شد آویزه فتراک تو سرها
دست دل سودا زده گانت برکیب است
حلوا نکنم ترک که شور مگسی هست
زان کو نتوان رفت که غوغای رقیب است
در گلشن حسن تو بس آن سیب زنخداان
باغ است که محتاج به به یا که بسیب است
چون جوئیش آشفته از این پست و بلندی
آنرا که مکان نه بفراز و بشیب است
گفتی که بود عشق علی مخزن اسرار
آنست که بر منبر توحید خطیب است
پیرایه ببندید بخویش ار همه عالم
از حب تو ایشاه مرا زینت و زیب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در عهد نگاه تو که صیاد شکیب است
در حلقة زلف تو کمینگاه فریب است
در دیدة عشّاق تو طفلان نگه را
در مشق حیا گوشة چشم تو ادیب است
غم نیست ز بیماری آشفته دماغان
[...]
از جلوهٔ حسنت که بری از همه عیب است
آسودهدل آن است که در پردهٔ غیب است
هم از رخ تو صحن چمن لاله به دامان
هم از خط تو باد صبا نافه به جیب است
در مرحلهٔ شوق نه ننگ است و نه ناموس
[...]
چون ردّ و قبولِ همه در پردهٔ غیب است
زنهار کسی را نکنی عیب که عیب است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.