گنجور

 
فروغی بسطامی

از جلوهٔ حسنت که بری از همه عیب است

آسوده‌دل آن است که در پردهٔ غیب است

هم از رخ تو صحن چمن لاله به دامان

هم از خط تو باد صبا نافه به جیب است

در مرحلهٔ شوق نه ننگ است و نه ناموس

در مسئلهٔ عشق نه شک است و نه ریب است

موسی چه کند گر نکند پیشه شبانی

تا بر سرش اندیشهٔ فرزند شعیب است

افسانهٔ جان دادن خود هیچ فروغی

در حضرت جانان نتوان گفت که عیب است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فیاض لاهیجی

در عهد نگاه تو که صیاد شکیب است

در حلقة زلف تو کمین‌گاه فریب است

در دیدة عشّاق تو طفلان نگه را

در مشق حیا گوشة چشم تو ادیب است

غم نیست ز بیماری آشفته دماغان

[...]

آشفتهٔ شیرازی

عشق است که بر درد دل خسته طبیب است

شوق است که غارتگر صبر است و شکیب است

چشم است که از کفر برد رونق اسلام

زلف است که پیرایه زنار و صلیب است

سرمایه عشاق چو عجز است و نیاز است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه