گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

یارب این درد که درمان نپذیرد از چیست

وین که بر داغ درون تازه نمک پاشد کیست

عجز دارند طبیبان جهانم ز علاج

لاعلاجم چه کنم چاره چه تدبیرم چیست

گرچه نالد دل بیمار به سینه پنهان

نیست یک دل به همه شهر کزو نالان نیست

عجبی نیست که در هجر تو مردند بسی

عجب آنست که یک تن به فراق تو بزیست

بارها گفتی بنشینم و خونت بخورم

باری ای عهدشکن بر سر پیمانت بایست

مردمان غرقه خونند و ز خود بی‌خبرند

دیده‌ام گرچه نهان دوش ز مردم بگریست

غوطه در خون زند ار چشم به پاداش خطاست

گنهش اینکه به ترکان خطایی نگریست

لاف عشقت بود و بوالهوسی آشفته

معنی ار هست بیاور که سراسر دعویست

لاجرم دردیت ار هست روان شو به نجف

که طبیب دل سودازدگان جمله علیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

راست گویید که این قصه و این نادره چیست

وانکه آبستنتان کرد بگویید که کیست

این چه بیشرمی و بیباکی و بیدادگریست

جای آنست که باید به شما بر بگریست

سیف فرغانی

ای که در صورت خوب تو جمال معنیست

قبله روح از آن روی کنم کان اولیست

هرکرا قالب دل جان نپذیرفت از عشق

همچو تمثال بود، صورت او بی معنیست

ره نماینده همیشه بظلال عشق است

[...]

نظام قاری

جامه خوش ببر از دست گدایان نکنم

که بدوزند بمن کیسه که این بزازیست

فضولی

ای که از جهل مقید شده بر صورت

این صفت در روش اهل خرد بی معنیست

هر که شد واله صورت بهوای دل خود

هیچ گه ملتفت معرفت معنی نیست

هست طفلی که بتعلیم معلم ز کتاب

[...]

فصیحی هروی

گریه گردیده گدازست فصیحی گله چیست

کشتی نوح شکستن هنر طوفان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه