روز قیامت است که امشب بپای خاست
یا سرو قامتی زپی رقص گشت راست
مطرب ره عراق بگردان که در سماع
ناید بجز نوای حسینی بوجد راست
خود را اگر چه روشنی او بود دلیل
اما به پیش بینش خفاش درخفاست
گفتم فریب خال تو دل را بدام داد
خال تو نیز در شکن زلف مبتلاست
دریا نورد تکیه ندارد بجز خدای
در ظاهر ار خدائی کشتی بناخداست
بی تصفیه ببادیه عشق پا منه
شرط قبول کعبه یکی سعی در صفاست
آشفته غم مدار زظلمات زلف او
چون خضر خط به چشمه حیوانت ره نماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به روز قیامت اشاره میکند و آن را با زیباییهای مخالف در قیاس میسازد. او با اشاره به دلدادگی و عشق، از حالاتی سخن میگوید که عقل را به چالش میکشند. شاعر به شکل یک دریانورد، نیاز به خدا را در این سفر روحانی بیان میکند و بر این نکته تأکید دارد که در عشق، تنها سعی در پاکی و صفاست که مؤثر خواهد بود. در نهایت، شاعر به روشنایی و هدایت الهی اشاره میکند و میگوید که عشق، به رغم مشکلات و دردها، راهنمایی است برای رسیدن به حقیقت.
هوش مصنوعی: امشب شبی است که همانند روز قیامت در حال وقوع است؛ یا شاید بر افراشته شدن قامت زیبا و رقصان یک سرو، زیبایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، به سمت عراق برو و آهنگ بزن، زیرا در حال رقص و سماع، جز نغمههای حسین (ع)، هیچ صدایی دلنشین نیست.
هوش مصنوعی: اگرچه وجود انسان میتواند نشانهای از روشنایی باشد، اما در برابر دید خفاش که در تاریکی زندگی میکند، همچنان در پنهانی و خفاست.
هوش مصنوعی: گفتم زیبایی خال تو باعث فریب دل من شده است، اما خود خال تو نیز در زلفهای پیچیده و معضلآفرین گرفتار است.
هوش مصنوعی: برای یک دریا نورد، تنها تکیهگاه واقعی خداوند است؛ اگر هم خدایی در ظاهری وجود داشته باشد، کشتی بدون ناخدا (سرپرست) مسیرش را نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: اگر بدون تصفیه و پاکی به راه عشق بروی، پای خود را در آن نگذار. زیرا برای قبول شدن در درگاه خدا، باید واقعی و خالص عمل کنی و هر تلاشی برای پاکی و صفا لازم است.
هوش مصنوعی: از غم و پریشانی ناشی از تاریکیهای موهای او خود را نرنجان، زیرا او همچون خضر، که راه را به دیوانه میآموزد، میتواند راه نجات تو را نشان دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.