گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

خار ره عشق بوستان است

گل عاریتی زبوستان است

کی هاله زحسن مه بکاهد

خط زینت روی دلستان است

مرغی که پرد بوادی عشق

در حلقه دامش آشیان است

روی تو زغایت ظهورش

از دیده این و آن نهان است

از رتبه عشق لوحش الله

کش عرش کمینه آستان است

آهسته بران که ساربانا

مجنون بقفای کاروان است

عشق ازلست سرنوشتم ‏

تا اشم ابد سخن همان است

این طفل که بود کز شکوهش

رستم بمصاف ناتوان است

از بهر نثار خاک راهت

هر چند بود حقیر جان است

آشفته مدیح حضرتی گوی

کش سر خدا زرخ عیان است

در خاک نجف مکان حیدر

جستی و باوج لامکان است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

ای آنکه لطیفه های طبعت

اجرا ده صد هزار جان است

کلک تو به شکل هست ماری

کش آب حیات در دهان است

با همت تو چهار طاقی است

[...]

عطار

هر شور وشری که در جهان است

زان غمزهٔ مست دلستان است

گفتم لب اوست جان، خرد گفت

جان چیست مگو چه جای جان است

وصفش چه کنی که هرچه گویی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

این باد بهار بوستان است؟

یا بوی وصالِ دوستان است؟

دل می‌برد این خط نگارین

گویی خط روی دلستان است

ای مرغ به دام دل گرفتار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
شاه نعمت‌الله ولی

میخانه سرای عاشقان است

رندی که چو ماست عاشق آن است

بستان و بنوش شادی ما

جامی که به از شراب جان است

از ما نکند کناره معشوق

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه