میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است
بستان و بنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است
از ما نکند کناره معشوق
با عاشق خویش در میان است
این دیده به نور اوست روشن
آن نور به عین ما عیان است
گفتم عشقش نشان ندارد
این نیز نشان بی نشان است
عالم همه زنده دل به عشق اند
روحی است که در بدن روان است
ما را می جو ز نعمتالله
کو غرقهٔ بحر بی کران است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به میخانه به عنوان محلی برای عاشقان اشاره دارد و بیان میکند که رندی که مانند شاعر عاشق است، در این جا خوشحال است. از می و شادی صحبت میکند و جامی را توصیف میکند که از شراب جان بیشتر ارزش دارد. معشوق از عاشق کنارهگیری نمیکند و همیشه در نزدیکی اوست. شاعر به نور معشوق اشاره میکند که دیدهاش را روشن کرده و عشق را به عنوان نشانهای بینشان معرفی میکند. عشق در این جهان زندهکننده همه موجودات است و کالبدی است که روح در آن جریان دارد. در انتها، شاعر از می جو و نعمت خدا سخن میگوید که در عمق بیپایان عشق غرق شده است.
هوش مصنوعی: میخانه، خانهای است برای عاشقان، و هر کس که مانند ما عاشق باشد، به آنجا جذب میشود.
هوش مصنوعی: برو و شادی ما را بیاور و بنوش، زیرا این جام از هر شراب دیگری خوشتر و بهتر است.
هوش مصنوعی: معشوق نباید از ما دوری کند زیرا که با عاشق خود در ارتباط است و ما باید در کنار هم باشیم.
هوش مصنوعی: این چشم من به نور او روشن است و آن نور به وضوح در وجود ما ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: به او گفتم که نشانهای از عشقش وجود ندارد، اما همین نداشتن نشان هم خودش یک نوع اشاره و علامت است.
هوش مصنوعی: همه افراد با دلهای زنده و پرشور به عشق دلبستهاند؛ عشق، همچون روحی است که در بدن جریان دارد و آن را زنده نگه میدارد.
هوش مصنوعی: ما به دنبال نعمت خداوند هستیم، که مانند دریا بیپایان و وسیع، ما را در خود غرق کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای آنکه لطیفه های طبعت
اجرا ده صد هزار جان است
کلک تو به شکل هست ماری
کش آب حیات در دهان است
با همت تو چهار طاقی است
[...]
خورشید ممالک جهان است
شایستهٔ بزم و رزم از آن است
هر شور وشری که در جهان است
زان غمزهٔ مست دلستان است
گفتم لب اوست جان، خرد گفت
جان چیست مگو چه جای جان است
وصفش چه کنی که هرچه گویی
[...]
این باد بهار بوستان است؟
یا بوی وصالِ دوستان است؟
دل میبرد این خط نگارین
گویی خط روی دلستان است
ای مرغ به دام دل گرفتار
[...]
عالم بدن است و عشق جان است
جان است که در بدن روان است
عشقست که عاشق است و معشوق
عشق است که عین این و آن است
عشق است که نور دیدهٔ ماست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.