گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بباغ حسن که کشت این نهال رعنا را

که دل گرفت زگل بلبلان شیدا را

کمند رشته مهر بتان بتاب چنان

که سوی بادیه آری زحی تو لیلا را

کشی چو سلسله اشتیاق ای یعقوب

به بیت حزن کشی یوسف و زلیخا را

حدیث جوهر فرد است عقده ی اما

دهان تنگ تو حل کرده این معما را

حدید شد دل خوبان تو باش مقناطیس

که برکنی ززمین کوه پای برجا را

چنان بحضرت او متحد شوی ای وامق

که در درون نگری نقش روی عذرا را

اگر تو عاشق شمعی بسوز پروانه

و گرنه جان پدر ترک کن تو دعوا را

بخویشتن بدرد گل حجاب تو بر تو

بباغ بلبل شیدا کشد چو غوغا را

میان عاشق و معشوق نیست بعد سفر

زمن بگوی حریفان دشت پیما را

میان واجب و امکان چه بعدهاست ولی

تو آینه شو و در خویش جوی سلما را

بشوی نقش بتان از درون سینه بجهد

که یار در تو نماید همه سر و پا را

گرفت خاک من آشفته بوی مهر علی

بجوز تربت درویش بوی مولا را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه