کو بشیری که بگوید ز سفر میآیی
خرم آن روز که بینم تو ز در میآیی
مردم دیده نیابد به نظر مردم را
تو پری مردم چشم و به نظر میآیی
سرخوش از وصل زلیخا و عزیزی در مصر
یوسفا کی تو به سروقت پدر میآیی
شمعسان جان به سر دست نشینم تا صبح
گر بدانم تو به هنگام سحر میآیی
از تجلی رخت سینه سیناست دلم
گرچه اندر نظر غیر شرر میآیی
سپه غمزه که اندر صف مژگان داری
گر جهان خصم که با فتح و ظفر میآیی
آفتابا چو به چوگان دو زلفش نگری
گو صفت در صف میدان تو به سر میآیی
آن کمر را که در اندیشه نگنجد هرگز
به وصالش تو کجا دست و کمر میآیی
در ره کعبه عشق است خطرها اما
چون رسی باز تو با جاه و خطر میآیی
همچو آشفته به سر بادیهپیمایی کن
چون به پابوس شه جن و بشر میآیی
مالک کشور امکان علی آن والی طوس
که چو مس میروی آنجا و چو زر میآیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر بزرگ فارسی، حافظ، دربارهی عشق و حسرت دیدار محبوب است. شاعر در این اشعار به انتظار و اشتیاق خود برای ملاقات معشوق میپردازد. او با آرزوی روزی که محبوبش به دیدارش بیاید، احساساتی چون شادی، نگرانی و شوق را بیان میکند. همچنین، او از زیبایی و ویژگیهای خاص محبوبش سخن میگوید و در عین حال، چالشها و خطرهای عشق را نیز مطرح میکند. در نهایت، شاعر یادآور میشود که عشق و وصال با وجود دشواریها، ارزشمند و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: کسی را میجویم که از سفر برمیگردد و به من خبر دهد. خوشحالم آن روزی که تو را ببینم که از در وارد میشوی.
هوش مصنوعی: افراد نمیتوانند تو را آنطور که هستی ببینند؛ زیرا تو به آنها جلوهای چشمنواز میدهی و در نگاه آنها بهظاهر زیبا و جذاب به نظر میآیی.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی از پیوند زلیخا و عزیز در مصر، یوسف هم نگران است که چه زمانی به دیدار پدرش خواهد رفت.
هوش مصنوعی: مانند شمع، جانم را با تمام وجودم در دستان تو قرار میدهم تا صبح، اگر بدانم که تو در هنگام سحر به دیدنم میآیی.
هوش مصنوعی: از درخشش زیبایی تو، دل من مانند یک ظرف پر از عشق است. هرچند در نگاه دیگران ممکن است تو را به صورت یک آتش سوزان ببینند.
هوش مصنوعی: ای کسی که دل را با نگاه دلربایت قفل کردهای، اگرچه دنیا با تمام زخمها و مشکلاتش به جنگ تو بیاید، تو با پیروزی و موفقیت خواهی آمد.
هوش مصنوعی: ای آفتاب، زمانی که به دو زلف او که مانند چوبهای چوگان به هم بافته شدهاند نگاه میکنی، وصفی از زیبایی او را در میدان عشق مییابی.
هوش مصنوعی: چطور میتوانی به وصالی برسی که نمیتوان آن کمر را حتی در خیال تصور کرد؟
هوش مصنوعی: در مسیر عشق به کعبه، مشکلات و خطرات زیادی وجود دارد، اما وقتی به آنجا میرسی، باز هم با مقام و سختیها به آنجا میروی.
هوش مصنوعی: مثل فردی سرگردان و پریشان، به سفر در دشت و بیابان برو. چون به دیدار و احترام پادشاه و مردم میرسی، این رفتار را در پیش بگیر.
هوش مصنوعی: مالک سرزمینهای ممکن، علی است که والی طوس است. تو زمانی که به آنجا میروی، مانند مس هستی و وقتی برمیگردی، مانند زر میشوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخ برافروخته دیگر به نظر میآیی
از شکار دلگرم که دگر میآیی؟
از صدف گوهر شهوار نیاید بیرون
به صفایی که تو از خانه به در میآیی
میچکد آب حیات از گل رخسار ترا
[...]
شمع بزمی و چو یوسف به نظر می آیی
از کدام انجمن ای جان پدر می آیی
نیست مرغان چمن را خبر از آمدنت
بس که چون بوی گل و باد سحر می آیی
سرو چون سایه نفس سوخته در دنبالت
[...]
گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی
نیستی اشک چرا اینهمه تر میآیی
درد فرصت ز هجوم املت باز نداشت
سنگها بسته به دامان شرر میآیی
زین تخیل که فشردهست دماغ هوست
[...]
باز سرگرمتر از رقص شرر میآئی
شعلهسان بر زده دامن به کمر میآئی
عرق آلودهتر از لاله تر میآئی
رخ برافروخته دیگر به نظر میآئی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.