گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

تو را سزاست ببالا لباس دارائی

بکوب نوبت وحدت بکاخ یکتائی

تو حسن داری و خوبان بخویش مغرورند

تو گنج بخشی و قارون بلاف دارائی

بصیرت از تو در این پرده دید مردم چشم

وگرنه کس نشنیده زپیه بینائی

اگر که قدرت تو پشه ای برانگیزد

فتد زهیبت او پیل از توانائی

اگر زحسن خود او را نه بسته ای زیور

چگونه یوسف مصری کند خودآرائی

بکنه ذات تو هرگز نبرده ره امکان

بگو حکیم بنه فکر خام سودائی

پی شناختنت معترف بعجز احمد

مگر تو در صفت خویش خود بفرمائی

مظاهر تو نبی و علی و اولادش

از این ظهور مگر در میان ما آئی

پناه میبرد آشفته بر در حیدر

که از کرم در رحمت بر اوی بگشائی

مدر تو پرده آشفته را بپنجه عدل

روا مدار زدرویش خویش رسوائی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

گرفتمت که رسیدی بدانچه می‌طلبی

گرفتمت که شدی آنچنان که می‌بایی

نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان

نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!

وطواط

بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی

چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی

مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو

کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟

زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا

[...]

سوزنی سمرقندی

بر من آمد دوش آن در چشم بینائی

ز بهر جستن تدبیر رای فردائی

هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد

بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی

چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کریم بار خدایا به ما توبه شائی

غریب نیست اگر بر همه ببخشائی

اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم

نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی

به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بزرگوارا در انتظار بخشش تو

نمانده است مرا طاقت شکیبائی

سه چیز رسم بود شاعران طامع را

نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی

اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه