آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۵

ایکه مطبوع و شوخ و دلبندی

از چه با مات نیست پیوندی

تیغ بر کش بکش ملول نباش

اگر از قتل بنده خرسندی

هر که بیند بکشته ام گوید

کام دل یافت آرزومندی

غیر تسلیم نیست چاره عشق

چکند بنده با خداوندی

تلخکامی کوه کن ببرد

از تو شیرین دهن شکر خندی

روی و موی تو بد غرض که خدای

بشب و روز خورد سوگندی

دید یعقوبت و زخاطر کرد

که از او گم شده است فرزندی

حال عقل و کشاکش عشقت

جنگ دیوانه با خردمندی

نام بردی زغیر از آن لب نوش

بر بزخمم نمک پراکندی

چند ای شیخ درس فقه و اصول

درس عشقی بیا بخوان چندی

تا چو آشفته بگسلی زجهان

خویشتن را بدوست پیوندی