گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

نشکفته است از چمن دلبری گلی

کاندر هوای او نسرائیده بلبلی

بلبل که شوق گل بکمندش در افکند

باید بزخم خار نماید تحملی

باز نظر کبوتر دل دید در هوا

تیهو صفت اسیر نمودش بچنگلی

تنها نه خاکیان متزلزل زعشق تو

کاز تو بود بعالم علوی تزلزلی

با سرو و سنبل و گل و نسرین چه احتیاج

کاز زلف و روی و قدتو گل و سرو سنبلی

آمد تو را جمال بتا از ازل جمیل

بندند شاهدان چمن گر تجملی

شور نوای مرغ سحر خوان هوای گل

مستان تو فکنده در آفاق غلغلی

آشفته چیست خاری از این بوستان سرا

خود را بصد هزار فسون بسته بر گلی

آن گل که زیب گلشن امکان اگر نبود

آدم نبود بر ملکوتش تفضلی

نور خدا علی ولی و صراط حق

کز مهر او خدای برافراشته پلی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

خواندم حکایتی ز کتابی که جمع کرد

اندر حکایت خلفا زید باهلی

گفتا که داد مامون یک شب دو بدره زر

بر نغمت سحاق براهیم موصلی

کس کرد و باز خواست دگر روز بدره‌ها

[...]

امامی هروی

ز آیینه ی سپهر چو شد رنگ منجلی

خورشید را طلوع ده ای ترک قنقلی

بزدای دل، ز رنگ زمانه که روزگار

بس شام را سیه کند و صبح صیقلی

بازم رهان که بر دلم انده موکّلست

[...]

سعدی

هر روز باد می‌برد از بوستان گلی

مجروح می‌کند دل مسکین بلبلی

مألوف را به صحبت ابنای روزگار

بر جور روزگار بباید تحملی

کاین باز مرگ هر که سر از بیضه بر کند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

فرتوت عشق را نگریزد ز بی دلی

ای یار بد مگوی تو باری که عاقلی

عیبت نمی کنم که ز مبدای کن فکان

دانسته ام که در چه مقامات مشکلی

غیر تو هیچ نیست حجابی که بگذری

[...]

اوحدی

از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی

تا از خجالت تو نروید دگر گلی

عاقل به آفتاب نکردی دگر نگاه

گر در رخ تو نیک بکردی تاملی

تو خوش نشسته فارغ و اصحاب شوق را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه