ای که آگه نیستی از حال گوی
چنبر چوگان ببین و ز گو مگوی
گر گلت را برد گلچین عندلیب
خار گو از دیده چون مژگان بروی
خرمن عشاق را آتش بیار
برق گو جز آشیان ما مجوی
چون قد موزونت و چشم ترم
سرو نه در باغ و آبی نه بجوی
ما ببوی موی جانان زنده ایم
قوت روحانیان باشد ببوی
هر که نقش مرتضی آشفته بست
نقش غیر از دیده و دل گو بشوی
خضر گو آب بقا اینجا مبر
روح گو خاک سر کویش ببوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستگاه او نداند کز چه روی؟
تنبل و کنبوره در دستان اوی
ای لب گلگونت جام خسروی
پیشهٔ شبرنگ زلفت شبروی
پهلوی خورشید مشکآلود کرد
خط تو یعنی که هستم پهلوی
مردم چشمت بدان خردی که هست
[...]
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور به چوگانم زند هیچش مگوی
بر سر عشاق طوفان گو ببار
در ره مشتاق پیکان گو بروی
گر به داغت میکند فرمان ببر
[...]
ورنه بودی در مشام از عشق بوی
مشک کی بشناختی از خاک کوی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.