اگر زروی نگارین تو پرده برداری
در این دیار دل و دین بجای نگذاری
دلی نشد که ندیده زچشمت آزاری
بلی زترک نیاید بجز ستمکاری
ستان بکف زچه صف برزده است مژگانت
اگر نه چشم تو راهست قصد خونخواری
کس از خدنگ قضا جان نمیبرد گوئی
زابروان تو آموخته کمانداری
تو را که معجز عیسی نهان بود در لب
زچشم خود نکنی از چه رفع بیماری
بسر اگر نهدم تاج غیر خودش نبود
بآن خوشم که تو تیغم بفرق بگذاری
بکیش ما نبود سرفراز آشفته
مگر سری که بمیدان عشق بسپاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر زیبایی و تاثیرات عمیق چشمان معشوق است. شاعر از معشوق میخواهد که اگر پرده از زیباییهایش بردارد، دل و دین همگان را میگیرد و کسی نمیتواند از آزار چشمان او فرار کند. او به قدرت عشق و تاثیر آن بر روح و جان انسانها اشاره میکند و میگوید که اگر معشوق بخواهد، میتواند با نگاهش بیماریها را درمان کند. در نهایت، شاعر اعلام میکند که حتی اگر تاجی بر سرش نهد، خوشحال است که در عشق، برای معشوق فداکاری کند. به طور کلی، شعر به وصف ویژگیهای عاشقانه و قدرت عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو را آشکار کنی، در این سرزمین نه تنها دلها بلکه ایمانها نیز از بین خواهند رفت.
هوش مصنوعی: دلها از دیدن آسیبهایی که از چشمان تو میخورند در امان نیستند و جز ظلم و ستم از تیرهای قهرت چیزی به جا نمیماند.
هوش مصنوعی: بگیر و در دست بگیر که چرا، مژگانت صف کشیدهاند. اگر چشمان تو نیستند، پس هدف تو خونریزی است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از تیر تقدیر نجات یابد، گویی که تو از زابلبرهان (آسمانی) آموختهای که چگونه با کمان تیراندازی کنی.
هوش مصنوعی: این بیت به شکلی بیان میکند که اگر کسی همچون عیسی(ع)، دارای قدرت شفا بخشی در کلام و نگاهش باشد، باید از تواناییهایش استفاده کند و دیگران را از بیماری و رنج آزاد کند. به نوعی، عدم اقدام به کمک و رفع درد دیگران، نادرست و غیرقابل توجیه است.
هوش مصنوعی: اگر تاجی بر سر نگذارم، برای من اهمیتی ندارد، زیرا خوشحالم که تو میتوانی شمشیر را بر فرق آن بگذاری.
هوش مصنوعی: در واقع هیچ کس در میدان عشق نمیتواند به سرافرازی برسد مگر آنکه دل خود را تماماً به این میدان بسپارد و وارد آن شود. فقط با پذیرفتن عشق و درگیر شدن در آن است که میتوان به آرامش و شادی دست یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.