گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

چرا بدست نگارین تو چهره میپوشی

باحتجاب مه و مهر از چه میکوشی

اسیر طره مشکین چون کمند توام

که روز و شب بمه و مهر گفته سر گوشی

شراب عشق تو در جان پارسایان ریخت

همی کنند چو مستان به بزم سر گوشی

شبی نشد که هم آغوش دوستان باشی

بغیر شب همه شب باشدت هم آغوشی

نگیر خورده زمن گر زوصل حرفی رفت

شکست پنجه شوق تو مهر خاموشی

مرا بتلخی و تندی زکوی خویش مران

هزار نیش اگر بیش میزنی نوشی

بغیر کی بتوان گفت ماجرای حبیب

ضرورتست از این ماجرا فراموشی

گل حقیقت عشق آن زمان ببار آید

که عندلیب مجاز آیدش بچاوشی

زباغ روی تو گلهای آتشین بشکفت

مقام ماست در آتش چرا تو در جوشی

خبر چو نیست زعشق منت عجب نبود

حدیث مدعیان از غرض چه مینیوشی

عزیز عشق نکو یوسفی است آشفته

ببر بمصر ولای علی که بفروشی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی

به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی

چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر

تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی

غلام حلقه سیمین گوشوار توام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
صائب تبریزی

زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی

به دور خط تو خورشید در سیه پوشی

ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین

که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی

چو هست حرف بلندت، مگو به سر گوشی

زبان خویش نگه دار و پادشاهی کن

که نیست خاتم جم، غیر مهر خاموشی

به این لباس کسی کآشناست می داند

[...]

فیاض لاهیجی

زهی به پیش لبت کار عقل مدهوشی

زبان نطق، نوآموزِ‌ حرف خاموشی

به یاد رحم تو زان دیر می‌رسیم که هست

دل رحیم تو مجموعة فراموشی

که می‌تواند درد مرا دوا کردن

[...]

بلند اقبال

بتا به کشتن ما عاشقان چه می کوشی

چوآب بر سر آتش ز کین چه می جوشی

مگر نه زلف توافتاده چون زره به برت

چه حاجت است که دیگر به تن زره پوشی

من شکسته دل افراسیاب شاه نیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه