چرا بدست نگارین تو چهره میپوشی
باحتجاب مه و مهر از چه میکوشی
اسیر طره مشکین چون کمند توام
که روز و شب بمه و مهر گفته سر گوشی
شراب عشق تو در جان پارسایان ریخت
همی کنند چو مستان به بزم سر گوشی
شبی نشد که هم آغوش دوستان باشی
بغیر شب همه شب باشدت هم آغوشی
نگیر خورده زمن گر زوصل حرفی رفت
شکست پنجه شوق تو مهر خاموشی
مرا بتلخی و تندی زکوی خویش مران
هزار نیش اگر بیش میزنی نوشی
بغیر کی بتوان گفت ماجرای حبیب
ضرورتست از این ماجرا فراموشی
گل حقیقت عشق آن زمان ببار آید
که عندلیب مجاز آیدش بچاوشی
زباغ روی تو گلهای آتشین بشکفت
مقام ماست در آتش چرا تو در جوشی
خبر چو نیست زعشق منت عجب نبود
حدیث مدعیان از غرض چه مینیوشی
عزیز عشق نکو یوسفی است آشفته
ببر بمصر ولای علی که بفروشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل در مورد عشق و معشوق است و شاعر به معشوق خود میگوید که چرا چهرهاش را میپوشاند و از عشق پنهانش چه میکوشد. او خود را اسیر زیبایی و موهای سیاه معشوق توصیف میکند و میگوید که نوشیدن شراب عشق موجب سرمستی پارسایان شده است. شاعر میگوید که هر شبی در آغوش دوستان نبوده و به نوعی از فقدان محبت رنج میبرد. او از معشوق میخواهد که در عشق و تمایلش سختگیری نکند و در عین حال مدعی است که نمیتوان موضوع عشق را فراموش کرد. در انتها، شاعر اشاره میکند که حقیقت عشق زمانی بروز میکند که معشوق به سراغ او بیاید و نشان میدهد که عشق او همانند گلهای آتشین است که در باغ روی معشوق شکوفا شده است.
هوش مصنوعی: چرا چهره زیبا و دلنشین خود را با حجاب پنهان میکنی؟ ای ماه و خورشید، برای چه تلاش میکنی؟
هوش مصنوعی: من مانند تلهای که از موهای مشکی تو ساخته شده، به دام افتادهام و هر روز و شب در حال گفتگو با ماه و خورشید هستم.
هوش مصنوعی: محبت تو مانند شرابی در دل انسانهای پارسا جاری میشود و آنان مانند انسانهای شاداب و مستان در میهمانی عشق حضور دارند.
هوش مصنوعی: هیچ شبی نیست که نتوانی با دوستانت شادی کنی، اما هر شب دیگر به خودت فرض کن که مشغول دوستی هستی.
هوش مصنوعی: اگر به من بیاعتنایی کنی و به خاطر حرفی که پیش آمد، احساس منجر به شکست شود، هنر خاموشی تو همچنان در دل من باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: مرا از مسیر خود دور نکن، حتی اگر هزار بار به طعنه و تندی زخمم کنی، چون در کنار تو، تلخیها را به شیرینی تبدیل میکنم.
هوش مصنوعی: تنها از یک فرد میتوان دربارهی اهمیت داستان حبیب صحبت کرد و از این داستان نمیتوان به سادگی غفلت کرد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی مانند گلی است که تنها زمانی شکوفا میشود که بلبل، به سراغش بیاید و با صدای دلنشینش آن را بیدار کند.
هوش مصنوعی: از باغی که از محبت تو شکوفههای درخشان و شگفتانگیز روییده، مقام ما در حال سوختن است. پس چرا تو در حال تغییری و جوش و خروش نیستی؟
هوش مصنوعی: وقتی خبری از عشق نیست، تعجبی نیست که مدعیان از روی انگیزههای خود، سخنان بیهوده بگویند. چرا به این حرفها گوش میدهی؟
هوش مصنوعی: عزیز عشق، محبوب و محبوبهای شایسته و نیکو مانند یوسف است که به شدت دچار پریشانی و آشفتگی است. او به سرزمین مصر میرود، اما در عین حال باید ولایت و محبت علی را نیز فروخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
به هتک پرده صاحب دلان همیکوشی
چنین قیامت و قامت ندیدهام همه عمر
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
[...]
زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی
به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین
که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی
به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی
چو هست حرف بلندت، مگو به سر گوشی
زبان خویش نگه دار و پادشاهی کن
که نیست خاتم جم، غیر مهر خاموشی
به این لباس کسی کآشناست می داند
[...]
زهی به پیش لبت کار عقل مدهوشی
زبان نطق، نوآموزِ حرف خاموشی
به یاد رحم تو زان دیر میرسیم که هست
دل رحیم تو مجموعة فراموشی
که میتواند درد مرا دوا کردن
[...]
بتا به کشتن ما عاشقان چه می کوشی
چوآب بر سر آتش ز کین چه می جوشی
مگر نه زلف توافتاده چون زره به برت
چه حاجت است که دیگر به تن زره پوشی
من شکسته دل افراسیاب شاه نیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.