بیاور ساقیا! در دِه من دل خسته را جامی
که من خود را نمی دانم ز نیک و بد سرانجامی
به امّید وصالش دامن عمرم به ناکامی
برفت از دست و در دستم نیامد دامن کامی
من اوّل بلبلی بودم میان بلبلان گویا
کنون هستم به تنهایی اسیر افتاده در دامی
دلارامم اگر بینی نماند در دل آرامت
که دارد در همه عالم بدین خوبی دلارامی
بر آن بام آن که من دیدم گل خندان همی ماند
عجب دارم اگر روید گلی بر گوشه بامی
مجالی نیست کس را ای دریغا در شبستانش
وگرنه می فرستادم به دست باد پیغامی
بلای عاشقی بردن نباشد کار هر مردی
در آتش زندگی کردن نباشد کار هر خامی
اگر در سر ندارم من خیال روی و مویت را
چه می جویم ز کوی تو به هر صبحی و هر شامی
جلالا جام می بردار و نام و ننگ یک سو نه
که ترک نام اگر گیری برآری در جهان نامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل، شاعر از دل شکسته و بیکسی خود سخن میگوید. او از ساقی میخواهد که جامی به او بدهد تا شاید کمی آرامش پیدا کند و از ناامیدیها کاسته شود. شاعر میگوید که اکنون تنها و اسیر مشکلات است و نگران این است که زیبایی و عشق در دنیای او باقی نماندهاند. او به تجربه عاشقی و دشواریهای آن اشاره میکند و میگوید که تنها کسی که میتواند درد او را درک کند، خود اوست. در پایان، او به نوشیدن شراب اشاره میکند و از فایده دوری از قضا و قدر میگوید، زیرا این کار میتواند او را در دنیا به نامی برساند.
هوش مصنوعی: ای ساقی! در روستای من، برای دل خستهام جامی بیاور، زیرا من خود را نه در نیکی میشناسم و نه در بدی.
هوش مصنوعی: به امید رسیدن به زیباییاش، عمرم را در حسرت و ناکامی سپری کردم و هرگز نتوانستم به خوشبختی و کامیابی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من ابتدا همانند دیگر بلبلان شاداب و آزاد بودم، اما حالا به تنهایی گرفتار و در دام افتادهام.
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی مرا ببینی، دیگر در دلت آرامشی نخواهی داشت؛ زیرا که زیبایی من در کل جهان بینظیر است.
هوش مصنوعی: من بر بالای آن بام، گلی را دیدم که در حال خندیدن بود. تعجب میکنم اگر گلی دیگر بر لبه بام دیگری رشد کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا فرصت زیادی برای کسی نیست، ای کاش در این شب تار بتوانم پیامی را به وسیله باد ارسال کنم.
هوش مصنوعی: عاشق شدن و تحمل درد و رنج آن کار هر کسی نیست و نمیتوان هر فردی را در آتش زندگی و سختیها قرار داد. این کار نیاز به تجربه و پختگی دارد.
هوش مصنوعی: اگر من در دل خیال چهره و موهای تو را ندارم، پس چرا هر روز صبح و عصر به دنبال تو میگردم؟
هوش مصنوعی: ای جلال، جام شراب را بردار و فراموش کن نام و ننگ را، زیرا اگر نام و شهرت را کنار بگذاری، برای خود در دنیا نام و آبرویی به دست خواهی آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی
که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی
کنون چون توبه بشکستم به خلوت با تو بنشستم
ز می باید که در دستم نهی هر ساعتی جامی
نباید خورد چندین غم بباید زیستن خرم
[...]
بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی
بیا بر قلب رندان زن که صاحب قرن ایامی
برآور دودها از دل به جز در خون مکن منزل
فلک را از فلک بگسل که جان آتش اندامی
در آن دریا که خون است آن ز خشک و تر برون است آن
[...]
حرام است ار دلی داری حیاتی بی دل آرامی
برو یاری به دست آور که یابی از لبش کامی
اگر بلبل بدانستی که گل بوی از کجا دارد
نگشتی گرد گل هرگز طلب کردی گل اندامی
به دفع چشم بد آن را که باشد هم نفس خوبی
[...]
مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی
که چون زنار دربستی ز دستم نوش کن جامی
دلت چون بتپرست آمد به شهر ما گذر، کان جا
چلیپاییست در هر توی و ناقوسی به هر بامی
ز سر باد مسلمانی دماغت را چو بیرون شد
[...]
بصید دل کمند ره شد آنکاه کل بهر گامی
خم زلفت گشا تا تیر بر هو سو نهد دامی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.