بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی
بیا بر قلب رندان زن که صاحب قرن ایامی
برآور دودها از دل به جز در خون مکن منزل
فلک را از فلک بگسل که جان آتش اندامی
در آن دریا که خون است آن ز خشک و تر برون است آن
بیا بنما که چون است آن که حوت موج آشامی
اشارت کن بدان سرده که رندانند اندر ده
سبک رطل گران درده که تو ساقی آن جامی
قدح در کار شیران کن ز زرشان چشم سیران کن
به جامی عقل ویران کن که عقل آن جا بود خامی
بسوز از حسن ای خاقان تو نام و ننگ مشتاقان
که سرد آید ز عشاقان حذر کردن ز بدنامی
بدیدم عقل کل را من نهاده ذبح بر گردن
بگفتم پیش این پرفن چو اسماعیل چون رامی
بگفت از عشق شمس الدین که تبریز است از او چون چین
چو مه رویان نوآیین به گرد مجلس سامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت از شاه خودکامه میپردازد تا بر تخت خود بنشیند و بر دل رندان تأثیر بگذارد. شاعر از او میخواهد که با سرکشی از آسمان و آتش و خونی که در دریا جاری است، به تماشای دنیای عشق و خوشی بیفتد. او به ضرورت دوری از بدنامی و توجه به محبوبان اشاره میکند و میگوید که عقل در چنین حالتی بیفایده است. در نهایت، به عشق شمسالدین و زیبایی جوانان اشاره میکند و از دل رندان و عاشقان میگوید. این شعر بازتابی از زندگی و احساسات انسانی در برابر قدرت و عشق است.
هوش مصنوعی: بیا ای پادشاه ستمگر، بر تخت خودخواهی خود بنشین. بیا و بر دلهای شوریده و شیدا ضربه بزن که تو صاحب و حاکم دوران هستی.
هوش مصنوعی: دودهایی که از دل برمیخیزند، جز در خون نباید جا بگیرند. ای فلک، آسمان را از آسمان جدا کن، زیرا جان من همچون آتش سوزان است.
هوش مصنوعی: در آن دریا که خون جاری است، همه چیز از خشکی و رطوبت خارج شده است. بیا و نشان بده که چگونه است آن کسی که در موج های این دریا غوطه ور شده است.
هوش مصنوعی: به کسی اشاره کن که در میخانهها به سر میبرند و در آنجا آرامش مییابند. به او بگو که در ظرف سنگین و بزرگ، شراب بریزد، چرا که تو کسانی را میشناسی که آن را مینوشند.
هوش مصنوعی: شراب را در دست شیران بنوش و به تخت سیران نگاه کن، با جامی عقل را سرشار کن؛ زیرا آنجا که عقل برود، نادانی حاکم است.
هوش مصنوعی: ای خاقان، زیبایی تو باعث میشود که آتش عشق در دل مشتاقان شعلهور شود. اینجا نام و ننگی که ممکن است بهدست آید اهمیتی ندارد، و باید از شهرت بد دوری کرد.
هوش مصنوعی: من عقل کامل را دیدم که خود را آماده قربانی کرده است. به او گفتم: ای کسی که هنرهای بسیاری داری، چگونه راضی به این حالت هستی؟
هوش مصنوعی: او از عشق شمسالدین تبریزی صحبت میکند و میگوید که مانند چین که در هم پیچیده است، چهرهی زیبای جوانان نوظهور در دور مجلس تابش دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی
که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی
کنون چون توبه بشکستم به خلوت با تو بنشستم
ز می باید که در دستم نهی هر ساعتی جامی
نباید خورد چندین غم بباید زیستن خرم
[...]
هر آن چشمی که گریان است در عشق دلارامی
بشارت آیدش روزی ز وصل او به پیغامی
هر آن چشم سپیدی کو سیه کردهست تن جامه
سیاهش شد سپید آخر سپیدش شد سیه فامی
چو گریان بود آن یعقوب کنعان از پی یوسف
[...]
حرام است ار دلی داری حیاتی بی دل آرامی
برو یاری به دست آور که یابی از لبش کامی
اگر بلبل بدانستی که گل بوی از کجا دارد
نگشتی گرد گل هرگز طلب کردی گل اندامی
به دفع چشم بد آن را که باشد هم نفس خوبی
[...]
مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی
که چون زنار دربستی ز دستم نوش کن جامی
دلت چون بتپرست آمد به شهر ما گذر، کان جا
چلیپاییست در هر توی و ناقوسی به هر بامی
ز سر باد مسلمانی دماغت را چو بیرون شد
[...]
بیاور ساقیا! در دِه من دل خسته را جامی
که من خود را نمی دانم ز نیک و بد سرانجامی
به امّید وصالش دامن عمرم به ناکامی
برفت از دست و در دستم نیامد دامن کامی
من اوّل بلبلی بودم میان بلبلان گویا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.