ای دفتر نکوئی تو نقش دلپذیری
به باشد از امیری در خیل تو اسیری
ای چشم مست دلدار ای آهوان خونخوار
ترکی زخوردن خون ناچار ناگزیری
ما مست بی سر و پا تو خود حکیم دانا
از تو صواب نبود کز ما خطا نگیری
چندانکه بود منظور در شهر حسن مشهور
صرف نظر نشاید از تو که بی نظیری
در کشت و باغ و بستان تا آمدی خرامان
در چهره تو خیره ماند ارغوان و خیری
ای سنبلِ دُو گیسو ، از یاد کِی رَوی تو،
روئیده ضمیران وار در گلشن ضمیری
افراختی چو پرچم از غمزه کن سپاهی
افروختی چو مجمر بر نه زخط عبیری
ایعشق در جنایت رخ ساید آفتابت
عرشت کمینه پایه است از غایت حقیری
گر در طلب شدم سست ای نوجوان برآنم
کاز قامت جوانان سازم عصای پیری
آشفته دوخت کسوت بازاز ولای مولی
من میکنم امیری در خرقه فقیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری
در هر دو حال خود را از یار وانگیری
پا واگرفتن تو هر دو ز حال کفر است
صد کفر بیش باشد در عاشقان نفیری
پاکت شود پلیدی چون از صنم بریدی
[...]
هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری
در دست خوبرویان دولت بود اسیری
جان باختن به کویت در آرزوی رویت
دانستهام ولیکن خونخوار ناگزیری
ملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمان
[...]
آیا بُوَد که روزی از دوستان بشیری
آرد به دوستداران پیغام دلپذیری
ای بوی آشنائی از کوی کیست کائی
خود نکهت بهشتی یا نفحه عبیری
آوخ که خانه دل در عشق خوبرویان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.