زهی به پیش لبت کار عقل مدهوشی
زبان نطق، نوآموزِ حرف خاموشی
به یاد رحم تو زان دیر میرسیم که هست
دل رحیم تو مجموعة فراموشی
که میتواند درد مرا دوا کردن
به مجلس تو به غیر از زبان خاموشی؟
گرم تو قدر ندانی غم تو میداند
مرا به هیچ خریدی به هیچ نفروشی
به احتیاط ز خود رو به بزم او فیّاض
بهوش باش گرت هست میل بیهوشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و نادر بودن معشوق اشاره دارد و میگوید که مانند چهرهی زیبای تو، بلبلان نیز گل نایابی را نمیتوانند بیابند. شاعر به عشق و دلدادگی اشاره کرده و میگوید که نه بهار چیزی از او برنمیدارد و نه خزان او را میترساند. همچنین اشاره میکند که کسی که دلی شکسته دارد، نمیتواند از گلستان لذت ببرد و بدون اشک، زیبایی و طراوت گلها به چشم نمیآید. در نهایت، شاعر به حسرتها و خواستههای خود اشاره میکند و میگوید که همواره باید در جستجوی زیبایی و عشق باشد.
هوش مصنوعی: ای کاش به خاطر زیبایی لبهای تو، کارکرد عقل و دل آدمی به هم بریزد. زبان بیان، همچون نوآموزی است که هنوز حرفی برای گفتن ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر یاد رحمت تو، از زمانی دور به موقعیتی میرسیم که در آن دل رحیم تو به یاد همه چیزهایی که فراموش کردهایم، مملو است.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند دردی را که دارم درمان کند، جز اینکه در مجلس تو سکوت کنم؟
هوش مصنوعی: اگر تو ارزش مرا ندانستهای، غم من به خوبی از حال و روزم آگاه است. تو هر چیزی را به قیمت ناچیزی خریدی، اما هرگز نمیتوانی من را به هیچچیزی بفروشی.
هوش مصنوعی: با احتیاط و باهوش به جمع او برو، چون اگر کشش به مستی داری، باید مراقب خودت باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
به هتک پرده صاحب دلان همیکوشی
چنین قیامت و قامت ندیدهام همه عمر
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
[...]
زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی
به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین
که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی
به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی
چو هست حرف بلندت، مگو به سر گوشی
زبان خویش نگه دار و پادشاهی کن
که نیست خاتم جم، غیر مهر خاموشی
به این لباس کسی کآشناست می داند
[...]
چرا بدست نگارین تو چهره میپوشی
باحتجاب مه و مهر از چه میکوشی
اسیر طره مشکین چون کمند توام
که روز و شب بمه و مهر گفته سر گوشی
شراب عشق تو در جان پارسایان ریخت
[...]
بتا به کشتن ما عاشقان چه می کوشی
چوآب بر سر آتش ز کین چه می جوشی
مگر نه زلف توافتاده چون زره به برت
چه حاجت است که دیگر به تن زره پوشی
من شکسته دل افراسیاب شاه نیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.