گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

این چه روی است که تو ای بت ترسا داری؟

بت و آتشکده محراب و کلیسا داری

گر بهشتی ز چه هندو بچه داری به کنار

ور کنشتی ز چه محراب و مصلی داری؟

تو اگر کعبه‌ای ای زلف به بت سجده مکن

ور بتی ای رخ در کعبه چه مأوا داری؟

می‌کشی از خط مشکین رقمی بر گل تر

تا که بر خون که از غالیه طغرا داری

من گرفتم که بسوزی تو به یک جلوه ز دوست

تو که پروانه‌ای از شمع چه پروا داری؟

گر بود عشق چه فرقت ز بهار و ز خزان

بلبل از رفتن گل بهر چه غوغا داری؟

نظمت آشفته پریشان بود و شورانگیز

سر سودای که برگو به سویدا داری؟

غم بی‌سیم و زری از چه خوری ای درویش

تو که در هردو جهان تکیه به مولا داری؟

از گناه دو جهانت چه غم و بی‌عملی

تو که بر حیدر و اولاد تولا داری؟

 
 
 
ابن حسام خوسفی

عمل و علم و شجاعت همه یک‌جا داری

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

شهریار

ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری

سینه مریم و سیمای مسیحا داری

گرد رخسار تو روح القدس آید به طواف

چو تو ترسابچه آهنگ کلیسا داری

آشیان در سر زلف تو کند طایر قدس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه