هله ساقیا بیارید شراب ارغوانی
که زتوبه توبه کردیم بعهد جاودانی
تو و زهد جانگزائی من و باده سبکروح
تو سبک بیار ساقی که بری زسر گرانی
زتجلیت ملک مات و زجلوه آدمی مست
زپری ربوده ای هوش بعشوه نهانی
بسماع و وجد و رقصم هوس است مطرب امشب
بنواز پرده عشق و بیار امتحانی
نکشد تا که دستان زحدیث گل هزاران
زحدیث تو ببستان ببریم داستانی
بخدنگ نیزه و تیغ نمیروم زکویت
همه عمر ما برآنیم تو خود اگر برانی
نه چو سایه من دوانم بقفای سرو قدت
تو کشان کشان بخاکم زچه روهمی کشانی
بنگاه اولینم تو بریز خون و مگذار
که برم دوباره منت بخدنگ غمزه بانی
خم طره پریشان تو بحلق او درافکن
که زقید عقل آشفته بیک کشش رهانی
دل عاشقان مرنجان که کبوتر حریمند
که بجز بطوف کویت نکنند پرفشانی
بمکان چه جوئی ایدل تو فروغ روی حیدر
که دهد فروغ آن شمع به بزم لامکانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت از ساقی برای آوردن شراب ارغوانی میپردازد و نشاندهندهی حالتی از شیدایی و غمخواری عاشقانه است. شاعر از توبه و بازگشت به عهد جاودانی سخن میگوید و بین عشق و زهد تضاد ایجاد میکند. او از زیباییهای عشق و شادیهای ناشی از بادهنوشی میگوید و به وجد و شوری که در این نشست وجود دارد اشاره میکند.
شاعر به تمایلات و آرزوهای عشق خود پرداخته و با استفاده از تصاویری مانند سروش و کبوتر، به وفاداریاش به معشوق اشاره دارد. او در نهایت از زیبایی و فروغ معشوق میگوید و آن را به بزم لامکانی تشبیه میکند. این شعر از احساسات عمیق و شور عاشقانه پر شده و تأکید بر اهمیت عشق و زیبایی در زندگی دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً شراب ارغوانی بیاور که ما از ندامت و پشیمانی گذر کردهایم و به عهدی جاودانه رسیدهایم.
هوش مصنوعی: تو و زهدت که جانم را میآزارد، من و بادهای که روح را سبکتر میکند. ای ساقی، بیا و باده بیاور تا از این سنگینی و غم رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: از نور پادشاهی، ملک از بین رفته و انسان از زیبایی و جلوههای آن مست شده است. بیخبر از اینکه، پری او را فریب داده و هوش او را به طرز پنهانی ربوده است.
هوش مصنوعی: امشب دل من به شادتری و سرخوشی دعوت میکند. بگذار ساز بزند و آهنگ عشق را پخش کند و یک آزمایش جدیدی را برای ما به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: دستها نمیتوانند از گفتن زیباییهای تو باز بایستند و ما داستانهایی از عشق و محبت تو را با خود خواهیم برد.
هوش مصنوعی: به خاطر نیزه و شمشیر تو از کوی تو نمیروم. تمام عمر ما برای این است که به تو خدمت کنیم، حتی اگر خودت ما را برانی.
هوش مصنوعی: من همچون سایهای در پیات میدوم، اما تو با زیبایی و قامت بلندت مرا به سمت زمین میکشی، و نمیدانم چرا مرا اینگونه به خود میکشی.
هوش مصنوعی: ای مظهر زیبایی، تو با ناز و عشوهات مرا به درد و رنج میاندازی، اما دلم نمیخواهد که دوباره دچار غم و اندوه شوم.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو را در دایره حلقه بگنجان، زیرا با جاذبهات میتوانی افکار پریشان را آزاد کنی.
هوش مصنوعی: ای دل عاشقان را آزار نده، زیرا آنان مانند کبوترانی هستند که در حرمت و احترام شما به سر میبرند. غیر از اینکه در عشق و محبت به کوی تو پرواز کنند، کاری از دستشان برنمیآید.
هوش مصنوعی: به کجا میخواهی بروی ای کسی که دل شاد و روشن از نور چهره حیدر است؟ آیا نمیدانی که این نور میتواند روشنیبخش محفلهایی باشد که از آنها فراتر از مکانها و زمانهاست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غم تو خجسته بادا، که غمیست جاودانی
ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی
منم آنکه خدمت تو کنم و نمیتوانم
تویی آنکه چاره من نکنی و میتوانی
ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی
که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تو در میان جانی
ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز میطپیدم
[...]
به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی
سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی
چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی
ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی
سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی
[...]
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
[...]
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.