از غمره تو ترک کند کسب رهزنی
زلفت به بت فکنده لباس برهمنی
زلفت به پیش خط تو خم گشته آنچنانک
خیره بتو جوان نگرد پیر منحنی
کبر و منی زسر بهل از خود سبک برآی
کازما و و من برون کندت رطل یکمنی
ابرو کمان و زلف کمند و مژه چو تیر
اسباب تست جمع پی صید افکنی
از بیم تیر غمزه جوشن شکاف تو
داود وار خط برخت کرده جوشنی
سنگین دلان زتیر نگاهت به بیم از آن
در سنگ خاره کند تیر آهنی
ای عشق ریشه کن چه سپر پیشت آورم
صبر ار بود چو کوه زجایش تو بر کنی
جامی بده زمیکده حب مرتضی
کاشفته را رها کند از دنیی دنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه معشوق است که تأثیر عمیقی بر دل عاشق میگذارد. شاعر از زلفهای معشوق و خمیدگی خط او میگوید و به نوعی به حسرت و اشتیاقش اشاره میکند. او به کبر و خودخواهی اشاره میکند و دعا میکند تا عشق از دلش ریشهکن شود. در نهایت، شاعر از میکده و عشق به مرتضی صحبت میکند و آرزو دارد که از دنیای مادی رهایی یابد.
هوش مصنوعی: از مشکل و سردرگمی عشق تو، رها نمیشود. زلف تو به گونهای است که همچون پیچشهای یک بت، همه چیز را به هم میریزد و دچار اغتشاش میکند.
هوش مصنوعی: زلفهای تو به قدری به جلو خم شده که اگر جوانی به تو نگاه کند، انگار پیر و خمیده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: غرور و خودپسندی را از خود دور کن و سبکبال شو، زیرا اینجا و خودت باعث میشود که باری سنگین از خودت به دوش بکشی.
هوش مصنوعی: ابروهایت مانند کمان و موهایت مانند دام هستند و مژههایت همچون تیر میباشند که همه اینها ابزارهایی هستند برای به دام انداختن دلها.
هوش مصنوعی: از ترس تیر نگاه دلربایت، مانند داوود که زرهای بر تن کرده، بر روی تو زرهی آماده ساختهام.
هوش مصنوعی: افراد سنگیندل و حساس، از نگرانی بابت نگاهت، مثل تیر سنگی در دلشان احساس سنگینی و تردید میکنند.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو که همه چیز را از ریشه میکنی، چهShieldی میتوانم در برابر تو بیاورم؟ اگر صبرم چون کوه است، تو به راحتی آن را از جایش برمیکنی.
هوش مصنوعی: به من جرعهای از میخانه بده تا دل عاشق به عشق حضرت علی رهایی یابد و از دنیا و ظواهر آن آزاد شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.