از غمره تو ترک کند کسب رهزنی
زلفت به بت فکنده لباس برهمنی
زلفت به پیش خط تو خم گشته آنچنانک
خیره بتو جوان نگرد پیر منحنی
کبر و منی زسر بهل از خود سبک برآی
کازما و و من برون کندت رطل یکمنی
ابرو کمان و زلف کمند و مژه چو تیر
اسباب تست جمع پی صید افکنی
از بیم تیر غمزه جوشن شکاف تو
داود وار خط برخت کرده جوشنی
سنگین دلان زتیر نگاهت به بیم از آن
در سنگ خاره کند تیر آهنی
ای عشق ریشه کن چه سپر پیشت آورم
صبر ار بود چو کوه زجایش تو بر کنی
جامی بده زمیکده حب مرتضی
کاشفته را رها کند از دنیی دنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.