برق سانم زدیده میگذری
تا کجا خرمنی زجا ببری
دوستان میکشی زکینه بچشم
بکه آیا بمهر مینگری
تا تو را رهگذر کجا باشد
ما چو نقش قدم برهگذری
نظر دوست گیردت از خاک
ای که بسمل زناوک نظری
من خبر داشتم زآفت عشق
وه که دل باختم به بیخبری
جمع ناید فرشته با مردم
ننشیند میان جمع پری
آتش طور میرسد از ره
شمع را گو مکن تو جلوه گری
گل بناز و نعیم اندر باغ
غافل از آه بلبل سحری
هر که بیند پری درد پرده
آه از این عاشقی و پرده دری
غم تو میخورند روز و شبان
غم عشاق خود چرا نخوری
خضر گو چشمه حیاتت کو
تا بیاری و جرعه ای بخری
دام افکنده ای تو آشفته
تا بگیری تو باز کبک دری
مدح حیدر بگو بشیرینی
کز نی خامه ات شکر بخوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تفسیر عشق و احساسات عمیق انسانی پرداخته و به بیان کشتن دوستی به خاطر کینه و بیتوجهی به مهر و محبت میپردازد. شاعر به راهگذری اشاره میکند که به سرعت میگذرد و از محبتی که باید به دوستان و عاشقان کرد، غافل است. همچنین به عشق و آتش درونیاش اشاره میکند و از دردهای عاشقانه و غمهایی که برای خود و دیگران وجود دارد، صحبت میکند. شاعر از خضر، نماد حیات و دانایی، میخواهد تا به او چشمهای از حیات عطا کند و در نهایت به مدح حیدر میپردازد و شیرینی کلماتش را به تصویر میکشد. کل این شعر به نوعی نشاندهنده عشق عمیق، درد و زیباییهای زندگی است.
هوش مصنوعی: تو همچون برقی میگذری و نمیدانی که تا کجا میتوانی خرمن زندگی خود را به جا بگذاری و از آن بگذری.
هوش مصنوعی: دوستان، آیا با کینه به چشمانم نگاه میکنی یا با محبت و دوستی؟
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو در راهی و عبور میکنی، ما مثل نشانههای پا روی آن مسیر خواهیم بود.
هوش مصنوعی: اگر به لطف و نگاه دوست نگری، تو از این زمین و خاک که تبدیل به میدان بلا شده، رهایی خواهی یافت.
هوش مصنوعی: من از خطرات عشق آگاهم، اما با این حال، دل خود را به خاطر نادانی و غفلت باختم.
هوش مصنوعی: فرشتگان و انسانها نمیتوانند در کنار هم باشند و در جمعی که انسانها هستند، فرشته نمیتواند حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: آتش کوه طور به سمت میآید، از شمع بپرس که جلوی خود را بپوشاند و خود را نمایان نکند.
هوش مصنوعی: در باغ، گل با زیبایی و راحتی خود مشغول است و از ناله و شکایت بلبل شبانی بیخبر است.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی را ببیند، از عشق و عواطف عمیقش ناله و آه میکشد و از آنچه در دل دارد، پردهبرداری میکند.
هوش مصنوعی: روز و شب به خاطر غم تو گریه میکنند، پس چرا خودت برای غم عاشقانت گریه نمیکنی؟
هوش مصنوعی: ای خضر، جایی که چشمه حیاتت قرار دارد کجاست؟ تا بتوانی قطرهای از آن را بیاوری و به من بنوشانی.
هوش مصنوعی: تو دامی را پهن کردهای و اوضاع را به هم ریختهای تا بتوانی کبک دری را شکار کنی.
هوش مصنوعی: ستایش حیدر را فریاد بزن، تا جایی که از قلمت شیرینی و تلخی را بچشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کاندر او نگری
همچو دریاست وز نکوکاری
کشتیی ساز، تا بدان گذری
ای بزفتی علم بگرد جهان
بر نگردم بتو مگر بمری
گرچه سختی چو نخلکه مغزت
جمله بیرون کنم بچاره گری
نه چو تو در زمانه ناموری
نه چو نام تو در جهان سمری
عزم تو کف حزم را تیغی است
حزم تو روی عزم را سپری
نه چو کین تو ظلم را زهری
[...]
معجز معجزی پدید آمد
چون فرورید قوم او پسری
بینهادی پلید و پر هوسی
بیزمانی دراز و بیخبری
هم ازو بود و از کفایت او
[...]
شاد باش ای مؤید سکنه
ای جوانمرد مهتر هنری
نشود از تو صنعتی پیدا
تا که بر مغز کرمه ای نخوری
تا جوازه بدو تنه بکشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.