گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

تو ای دو دیده بگو کز جگر چه می‌خواهی

تمام خون شد و آمد دگر چه می‌خواهی

ز هجر دیده یعقوب بستی ای یوسف

دگر ز جان پدر ای پسر چه می‌خواهی

ز مصر قند چه خواهی و شکر از اهواز

سخن بگوی و قند و شکر چه می‌خواهی

مرا ز تیر نظر مردمک به خون غلطید

از این زیاده ز اهل نظر چه می‌خواهی

درخت مهر و وفا داد بار جور و جفا

از این نهال به جز این ثمر چه می‌خواهی

ز دشت عشق سبکبار درگذر ای عقل

به روز بادیه پرخطر چه می‌خواهی

به سوی شهر بقا رخت بر ز ملک فنا

از این سراچهٔ پرشور و شر چه می‌خواهی

از این سراب شتابان برو به چشمه خضر

چو بحر هست بگو کز شمر چه می‌خواهی

چو کار حشر بود با علی به روز حساب

بیا بگو که ز جای دگر چه می‌خواهی

گرفته‌ای شکن زلف یار آشفته

بگو ز حال خود آشفته‌تر چه می‌خواهی

به چشم خویش در آیینه بین رخ دلدار

ببند دم ز حدیث و خبر چه می‌خواهی

 
 
 
سعدی

ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی

دلم به غمزه ربودی دگر چه می‌خواهی

اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی

ز روزگار من آشفته‌تر چه می‌خواهی

به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد

[...]

ترکی شیرازی

چه خواهی از دل من، ای عجوزهٔ دنیا!

طلاق گفتمت از من دگر چه می‌خواهی

مرا که نیست خبر از جحیز و زینت تو

دگر ز جان من بی خبر، چه می‌خواهی

صامت بروجردی

به گوی ظالم از این دربه در چه می‌خواهی

از این ستمزده خون جگر چه می‌خواهی

رهی معیری

دگر ز جان من ای سیم‌بر چه می‌خواهی؟

ربوده‌ای دل زارم دگر چه می‌خواهی؟

مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم

ز صید طایر بی بال و پر چه می‌خواهی؟

اثر ز ناله خونین‌دلان گریزان است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه