ساقی به کجائی بده آن مایه مستی
تا بر سر مستی بنهم کسوت هستی
زنّار ببر سبحه بنه خرقه بسوزان
در میکده عشق بیا کز همه رستی
برخاسته نقش بت عقلم ز دل و جان
ز آن روز که ای عشق در این خانه نشستی
پیمان که ببستم که بپیمانه زنم سنگ
باز آمدی و شیشه توبه بشکستی
از غمزهات ای چشم چه ها رفت به دل دوش
با ما نتوان گفتنش ای ترک که مستی
خوش بستهای ای دل چو به آن زلف تعلق
حقا که تو خوش قید علایق بگسستی
گفتم که چو سوسن به زبان وصف تو گویم
چون غنچه ز گفتار لب نطق ببستی
هر عهد که بستند شکستند حریفان
چون عهد غم عشق ندیدم به درستی
آشفته نشان جست ز دلدار به هر در
در خانه نهان بود نشانش تو نجستی
در بتکده عشق چو آئی تو خلیلا
بت ساز نه بینی و دگر بت نپرستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که مایهای از مستی به او بدهد تا بتواند از دنیای مادی و مشغولیتهای زندگی رها شود. او به عشق و میکده اشاره میکند و از پیمانهایی که با خود بسته یاد میکند. شاعر احساس میکند در عشق، دلش شاد و گرفتار زلف معشوق شده و به زیبایی او اشاره میکند. همچنین به تلاطمهای عشق و شکست عهدها اشاره دارد و میگوید که در میکده عشق، دیگر نیازی به بتهای مصنوعی نیست و تنها معشوق واقعی مهم است. در نهایت، او به جدایی از علایق دنیایی و تسلیم به عشق تاکید میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به کجا میروی؟ آن نوشیدنی را به من بده تا با حال مستی، لباس دنیایی بودن را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: زنّار را کنار بگذار، تسبیح را بینداز و لباس زهد را بسوزان، به میکده عشق بیایید، زیرا از همه قید و بندها رها شدهاید.
هوش مصنوعی: از روزی که عشق تو در دل من جا گرفته، تمام تفکرات و ایدههایم تحت تأثیر آن قرار گرفته و از فکر و خیال به حالت جدیدی تغییر یافته است.
هوش مصنوعی: من به قولی که داده بودم عهد بستم که در عشق، با دقت و احتیاط رفتار کنم، اما تو دوباره بازگشتی و این شکستن شیشه توبهام نشان دهنده شکست عهد من است.
هوش مصنوعی: از نگاه ناز و دلربایت، چه تأثیراتی بر دل من گذاشتی. دیشب نمیتوانم بگویم که چه حالتی داشتم، ای معشوقی که به خاطر زیباییت سرمست هستی.
هوش مصنوعی: ای دل، تو چقدر زیبا به زنجیر عشق پیوستهای! واقعاً تو به خوبی از بندهای وابستگیها رها شدهای.
هوش مصنوعی: گفتم مثل سوسن، زیبا و دلنواز، تو را توصیف میکنم، اما مانند غنچهای که لبهایش بسته است، نمیتوانم چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: حریفان هر وعدهای که دادهاند، زیر پا گذاشتهاند، اما من هیچگاه وعده واقعی و حقیقی عشق را تجربه نکردهام.
هوش مصنوعی: دلتنگی و ناراحتی ام را در جستجوی معشوق در هر کجا نشان میدهم، اما نشان او در درون خانه پنهان است و تو نسبت به آن بیتوجهی کردهای.
هوش مصنوعی: وقتی به خانه عشق وارد میشوی، دیگر نمیتوانی بتها را ببینی و به هیچکدام از آنها احترام نگذاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
دیوی است جهان ای دل و تو دیوپرستی
از دامگهش گر بجهی جستی و رستی
چت بود که چون دیو بدین دامگهی چت
از خاکی از آنست ترا میل به پستی
آب تو به یکره ببرد آتش شهوت
[...]
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی و از این جمله برستی
ای فتنه نوخاسته از عالم قدرت
[...]
ای در سر من از لب میگون تو مستی
با عشق تو در من اثری نیست ز هستی
با چشم خوش دلکش تو نسبت نرگس
چون نسبت چشمست به بیماری و مستی
از جای برو گو دل و جان چون تو بجایی
[...]
چون چشم تو هرگز نکنم توبه ز مستی
همچون دهنت دم نزنم هیچ ز هستی
هر کس ز شراب هوسی مست غرورند
ما مستتر از جمله ولی مست الستی
در میکده خاک قدم پیر مغانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.