که گفت ای دل کز اسرار محبت باخبری گردی
گذاری نیکنامی و به قلاشی سمر گردی
که گفت ای دیده عمان باش و لؤلؤ در کنار آور
که گفت ای مردم دیده تو غواص گهر گردی
نمیکردی اگر خود را بآن باریکی ای گیسو
کجا بودت جلادت تا بگرد آن کمر گردی
ندیدم اندر این بستان ثمر از تو بجز حرمان
بود یا رب که ای نخل محبت بی ثمر گردی
نه هر که دیده ای دارد بمنظوری سپارد دل
بکن جهد ای دل شیدا که از اهل نظرگردی
بشام هجر میکردم حدیث قامتت با دل
بجوش آمد دل و گفت ای قیامت مختصر گردی
تو را چون سیم و زر جز چهره و اشک بصر نبود
چرا باید که گرد این بتان سیمبر گردی
نه هر در کاو یتیم افتد فزاید نرخ بازارش
دعا کن ای در یکتا یتیم و بی پدر گردی
زآن زلف پریشان جو دال آشفته خود را
می دیوانهای تا چند هر سو در به در گردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا عار آیدار جز گرد مردی پر جگر گردی
کنون معروفی و فردا ازین معروفتر گردی
تو آن شاهی که اندر صید گرد شیر نر گردی
به میدان گر سالاران بازور و هنر گردی
به نام نیکو ودولت فریدون دگرگردی
[...]
ز خود در عشق چون پروانه باید بیخبر گردی
اگر خواهی شبی آن شمع را بر گرد سر گردی
برو ای ناصح بیدرد از جانم چه میخواهی
ره عشق است میترسم ز من سرگشتهتر گردی
به یک نظّاره او میفروشی هر دو عالم را
[...]
سزد ای شام چرخ تیره وش! وقتی سحر گردی
نه هر شام و سحر، ای تیره گردون تیره تر گردی
چه ظلم است؟ این مدام آسایش آسودگان خواهی
پی آزردن آزردگان شام و سحر گردی!
چه عدل است؟ این به کام نیک بختان نوش آشامی!
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.