دوش بیما صنما ساغر صهبا زدهای
نوش بادت می دوشینه که بیما زدهای
می گلرنگ پسندیده بود خاصه بهار
سخن اینجاست که اینجا نه دگر جا زدهای
بیتو ما جرعه ننوشیم تو خُمخانه زنی
سخت بیمهری بدعهدی تنها زدهای
من و مخموری و دردسر شب تا دم صبح
عیش تو خوش که سبو از بت مینا زدهای
تلخکامی مرا یاد کن و بوسه بیار
زآن دهانی که می و نقل مهنا زدهای
من و آن شعله که از طور دلم جست کلیم
ارنی گوی تو بر سینه سینا زدهای
پر ز لیلی است همه برزن و کوی ای مجنون
به عبث بیهده تو خیمه به صحرا زدهای
چون نصیب تو نشد آب خضر اسکندر
تیغ از خشم چه بر پهلوی دارا زدهای
از من خسته سلامی برسان باد صبا
چون تو خود را به سراپرده سلما زدهای
سر موهوم لبت بود معمای حکیم
بیش حرفی ز پی حل معما زدهای
گاه از زلف کشی اژدر موسی در دم
گه ز لب طعنه بر اعجاز مسیحا زدهای
دست از دامن امکان نگسل آشفته
تا به دامان علی دست تولا زدهای
تا به میخانه رحمت شدهای محرم راز
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر گل از عنبر تر نقطه سودا زدهای
آتشی در جگر لاله حمرا زدهای
از خط و خال و رخ و زلف و بناگوش چنین
لشکر آورده و بر قلب دل ما زدهای
(عالمی همچو دل من همه دیوانه تو
[...]
تا دم معجز از آن لعل شکرخا زدهای
سنگ بر شیشه ناموس مسیحا زدهای
نه دل است اینکه تو داری که یکی سنگ سیاه
به کف آورده و بر شیشه دلها زدهای
دانی احوال دلم با دل سنگین بتان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.