کافر بچهای سنگدل آوردهٔ غازی
دلهای مسلمانان بربوده به بازی
شد در صفت حیلت بازی دل او سخت
تا سست کند قاعدهٔ ملت تازی
هر توبه که دیدیم در اسلام حقیقی است
در عشق همان توبه شد امروز مجازی
سوگند خورم کز دل و جان بندهٔ اویم
هرچند که هرگز نکند بنده نوازی
اندر صف خوبان پری چهره چنان است
کاندر صف شمشیر زنان حیدر غازی
مسکین دل من هست همیشه به کف او
گردان شده چون دف به کف حیدر رازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، نویسنده به وضعیت سخت دلها و ایمان مسلمانان اشاره میکند که با فریبکاری و حیلهگری دشمنان، دچار بحران شدهاند. او تأکید میکند که توبههای واقعی، با توبههایی که در عشق امروز مطرح میشوند، تفاوت دارد. شاعر به عشق و ارادت خالصش به خداوند سوگند میخورد، هرچند که شاید احساس نکند که مورد لطف قرار گرفته است. همچنین، او به مقام و عظمت حضرت علی (ع) اشاره میکند و به ناتوانی و دلتنگی خود در مقابل وجود او اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که به دین خود اعتقاد ندارد، فرزندی را به دنیا آورده که مانند او بیرحم و سنگدل است. این فرزند به راحتی احساسات و دلهای مسلمانان را بازیچه قرار میدهد و آنها را میازارد.
هوش مصنوعی: دل او به شدت در دام فریب و حیله گرفتار شده است تا بتواند اصول و پایههای دین تازی را تضعیف کند.
هوش مصنوعی: هر توبهای که در اسلام واقعی دیدهایم، در عشق تبدیل به یک توبهی غیر واقعی شده است.
هوش مصنوعی: قسم میخورم که با تمام وجود بندهٔ او هستم، هرچند که او هرگز با من مهربانی نمیکند.
هوش مصنوعی: در میان زیبایان، چهره زیبای او به قدری درخشان و جذاب است که مانند شمشیرهای برنده و تیز حیدر، قهرمان جنگ، میدرخشد.
هوش مصنوعی: دل من همیشه در دستان اوست و مانند دفی که در دستان حیدر میچرخد، به او وابسته و متصل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای طبع تو ناساخته با ملت تازی
فردات بسوزند گر امروز نسازی
از بهر رسول قرشی جان بفدی کن
کاین کار حقیقی است نه شغلی است مجازی
جوینده او باش اگر طالب حقی
[...]
ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی
خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی
دلداری و دل را زسر عشوه فریبی
جانانی و جان را همه در وعده گدازی
ابروی بطاق تو دو محراب نماز است
[...]
تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی
در بوته عشقم چو زر و سیم گدازی
ای باد برو حال دل خسته هجران
بر دوست بده عرضه که تو محرم رازی
رازیست درین دل که تو دانی به حقیقت
[...]
مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی
تا بیش به مردم نکند دست درازی
گه گه به نیاز دل عشاق نظر کن
ای سرو بهشتی که سراسر همه نازی
چون چنگ نهادیم به پیشت سرِ تسلیم
[...]
ای روی تو را موج عرق آینه سازی
آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی
در چنگل مژگان تو گردون قویدست
گنجشک ضعیفی ست به سر پنجه بازی
ای گلشن نظاره، ز رخ پرده برانداز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.