تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی
در بوته عشقم چو زر و سیم گدازی
ای باد برو حال دل خسته هجران
بر دوست بده عرضه که تو محرم رازی
رازیست درین دل که تو دانی به حقیقت
کز بنده نیازست و ز تو بنده نوازی
مجروح شدم دل ز جفا و ستم چرخ
آخر تو چرا مرهم این ریش نسازی
سرو ار چه بود راست چو چوبی بدنست او
تشبیه به قدّت نتوان کرد به بازی
با سرو دلم گفت که دیدی قد او را
در ملک جهان گرچه تو در کوی مجازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محبوب خود ناله میکند و از او درخواست میکند که به عشقش پاسخ دهد. او از درد و رنج دل شکستهاش در اثر جدایی میگوید و به باد میگوید که حالش را به دوستش برساند. شاعر احساس میکند که راز درونیاش را فقط محبوبش میداند، و از او میخواهد که دردی که به خاطر بیاعتنایی به او متحمل شده را مرهم بگذارد. او با تشبیه محبوب به سرو، به زیباییاش اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز دیگری نمیتواند قد و جمال او را توصیف کند. شعر به احساسات عمیق عاشقانه و طلب وصال میپردازد.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی از زیباییهای خود ما را محروم کنی؟ در عشق من به تو، مانند زر و سیم در آتش، ذوب میشویم و نابود میشویم.
هوش مصنوعی: ای باد، برو و حال دل آزردهای که در فراق دوست دارم را به او برسان، که تو به این راز آشنا هستی.
هوش مصنوعی: در دل من رازی وجود دارد که تنها تو میدانی. این راز نشان میدهد که من به محبت و توجه تو نیاز دارم و تو هم لطف و محبت خود را به من میکنی.
هوش مصنوعی: دل من از درد و ظلم روزگار زخمی شده است، چرا هیچ تدبیری برای ترمیم این زخمها نمیندیشی؟
هوش مصنوعی: سرو هرچه راست و زیبا باشد، در واقع مانند چوبی بیروح است. نمیتوان قامت او را به هیچ بازی زیبایی تشبیه کرد.
هوش مصنوعی: با قامت زیبا و دلفریبش، به من گفت که آیا زیبایی و وقار او را در دنیا دیدی، حتی اگر تو در دنیایی غیرواقعی و مجازی زندگی کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کافر بچهای سنگدل آوردهٔ غازی
دلهای مسلمانان بربوده به بازی
شد در صفت حیلت بازی دل او سخت
تا سست کند قاعدهٔ ملت تازی
هر توبه که دیدیم در اسلام حقیقی است
[...]
ای طبع تو ناساخته با ملت تازی
فردات بسوزند گر امروز نسازی
از بهر رسول قرشی جان بفدی کن
کاین کار حقیقی است نه شغلی است مجازی
جوینده او باش اگر طالب حقی
[...]
ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی
خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی
دلداری و دل را زسر عشوه فریبی
جانانی و جان را همه در وعده گدازی
ابروی بطاق تو دو محراب نماز است
[...]
مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی
تا بیش به مردم نکند دست درازی
گه گه به نیاز دل عشاق نظر کن
ای سرو بهشتی که سراسر همه نازی
چون چنگ نهادیم به پیشت سرِ تسلیم
[...]
ای روی تو را موج عرق آینه سازی
آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی
در چنگل مژگان تو گردون قویدست
گنجشک ضعیفی ست به سر پنجه بازی
ای گلشن نظاره، ز رخ پرده برانداز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.