ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن
رَبع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
وز قد آن سرو سهی خالی همی بینم چمن
بر جای رطل و جام می، گوران نهادهستند پی
بر جای چنگ و نای و نی آواز زاغ است و زغن
از خیمه تا سُعدا بشد وَز حجره تا سَلما بشد
وز حجله تا لیلا بشد گویی بشد جانم ز تن
نتوان گذشت از منزلی کانجا نیفتد مشکلی
از قصهٔ سنگین دلی نوشین لبی سیمین ذقن
آنجا که بود آن دلستان با دوستان در بوستان
شدگرگ و روبه را مکان شد کوف و کرکس را وطن
ابرست بر جای قمر زهرست بر جای شکر
سنگ است بر جای گهر خارست بر جای سمن
آری چو پیش آید قضا مُروا شود چون مُرغُوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن
کاخی که دیدم چون ارم خرمتر از روی صنم
دیوار او بینم بِخَم مانندهٔ پشت شمن
تمثالهای بوالعجب حال آوریده بیسبب
گویی دریدند ای عجب بر تن ز حسرت پیرهن
زین سانکه چرخ نیلگون کرد این سراها را نگون
دَیّار کی گردد کنون گرد دیار یار من
یاری به رخ چون ارغوان حوری به تن چون پرنیان
سروی به لب چون ناردان ماهی به قد چون نارون
نیرنگ چشم او فره، بر سیمش از عنبر زره
زلفش همه بند و گره، جعدش همه چین و شکن
تا از بر من دور شد، دل در برم رنجور شد
مشکم همه کافور شد، شمشاد من شد نسترن
از هجر او سرگشتهام، تخم صبوری کشتهام
مانند مرغی گشتهام بریان شده بر بابزن
اندر بیابان سها کرده عنان دل رها
در دل نهیب اژدها در سر خیال اهرمن
گه با پلنگان در کمر، گه با گوزنان در شمر
گه از رفیقان قمر، گه از ندیمان پرن
پیوسته از چشم و دلم در آب و آتش منزلم
بر بی سرا کی محملم در کوه و صحرا گامزن
هامون گذار و کوهوش دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش هر روز تا شب خارکن
چون باد و چون آتش روان درکوه و در وادی دوان
چون آتش و خاک گران در کوهسار و در عطن
سیاره در آهنگ او حیران ز بس نیرنگ او
در تاختن فرسنگ او از حد طائف تاختن
گردون پلاسش بافته، اختر زمامش تافته
وز دست و پایش یافته روی زمین شکل مجن
بر پشت او مرقد مرا، وز کام او سؤدد مرا
من قاصد و مقصد مرا درگاه صدر انجمن
دین محمد را شرف اصل شریعت را کنف
باقی بدو نام سلف راضی ازو خلق زمن
بوطاهر طاهرنسب نامش سعادت را سبب
پیرایهٔ فضل و ادب سرمایهٔ عقل و فطن
آن کامکار محتمل نیکوخصال نیکدل
شادی به طبعش متصل رادی به دستش مقترن
او را مسیر مهر و کین او را مسلم تخت و زین
او را ثناگر ملک و دین او را دعاگو مرد و زن
هنگام نفع و فایده افزون ز معن زائده
روز نوال و مائده افزون ز سیف ذویزن
از غایت اکرام او وز منت انعام او
شد در خراسان نام او چون نام تُبٌع در یمن
آزادگان با برگ و ساز از نعمت او سرفراز
از حد ایران تا حجاز از مرز توران تا عدن
اسرار او صافی شده از باطل و از بیهده
کردار او بیشعبده گفتار او بیزرق و فن
دستش گه رفع قلم حد است بر دفع ستم
در ملک از او نفع نعم در دهر از او نفی فتن
آن کس که او را آورید آورد لطف جان پدید
ایزد توگویی آفرید از جان پاک او را بدن
ای راه و رسمت خسروی ای نظم و نثرت معنوی
ای حزم و عزم تو قوی ای خلق و خُلق تو حسن
ای در شرف مانند آن کامد ز صنع غیبدان
در دشت تیه از آسمان بر قوم او سلوی و من
کلکی که در دستت بود نشگفت اگر معجز شود
چون از کف موسی رود چوبی بیوبارد رسن
ابری است او با منفعت باران او از مصلحت
گویی دهن شد مملکت او چون زبان شد در دهن
وصاف تو هر خاطری، مداح تو هر شاعری
بر گردن هر زایری از برّ تو بار منن
آنکس که بر هر کشوری بگماشت دانا داوری
چون تو نبیند دیگری در کدخدایی موتمن
از اهتمام عقل تو وز احتمال فضل تو
اندر جناب عدل تو صعوه شده چون کرگدن
هر دشمنی کاندر جهان کاو مر تو را کرد امتحان
انداخت او را آسمان از امتحان اندر محن
هر کس که با تو سرکشد گردون بر او خنجر کشد
خمری که از دن برکشد دردی بود آغاز دن
هر غزو را پیمان نهی بر جایکفر ایمان نهی
سی پارهٔ قرآن نهی در هند بر جای وثن
اعمال را والی کنی کار هدی عالی کنی
هندوستان خالیکنی از بتکده وز برهمن
گر غایبم ور حاضرم از نعمت تو شاکرم
فکر تو اندر خاطرم افزون ز وهم است و ز ظن
هرکاو امان خواهد زتو یا نام و نان خواهد زتو
حاجت چنان خواهد ز تو چون کودک از مادر لبن
مدح تو بنگارم همی شکر تو بگزارم همی
وز فر تو دارم همی تن بیالم دل بیحزن
مشمر ز طبع من زلل مشناس در شعرم خلل
گر من ز ربع و از طَلَلْ در مدح تو گویم سخن
نغز و بدیع است این نمط در دُرج بیسهو و غلط
زان سان که در دُرج و سقط یاقوت و درّ مختزن
تا ماه نیسان بر رزان بندد حلی باد وزان
گردد به ایام خزان بر بوستان کرباس تن
بادت بقای سرمدی امروز تو خوشتر زدی
میران به امرت مقتدی حران به برت مرتهن
گاه بقا گفته فلک با بخت تو مالی و لک
تا حشر تا دیده ملک بیگردن بختت رسن
کیوان زچرخ هفتمین در زیر پای تو زمین
کوثر زفردوس برین در پیش دست تو لگن
فرمانبر تو انس و جان در شهر مرو شاهجان
وز نعمت تو شادمان آل رسول و بوالحسن
فرمان تو نفع بلا عمرت موبد در علا
تا نَفی را گویند لا تا جَزم را گویند لَن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و اندوه شاعر از دوری یار و یادآوری زیباییها و شادیهای گذشته پرداخته است. شاعر از معشوقی یاد میکند که زیباییهای او مانند گل و نغمههای خوش رنگین است. او در حسرت یار، صحنههایی از طبیعت و زندگی را توصیف میکند که به خاطر فقدان یار، خالی و بیروح شدهاند. همچنین از تغییر و تخریب مکانی که روزگاری پر از شادابی و خوشی بود، حرف میزند. حس ناامیدی و بیکسی در این شعر مشهود است و شاعر به یاد ایام خوش گذشته، گلایههایی از تقدیر و زمان دارد. او در نهایت با ارادت به شخصیتهای بزرگ و نیکوکاران آن زمان به امید بهبود وضعیت زندگی خود و دیگران مینگرد.
هوش مصنوعی: ای باربر، در جایی غیر از دیار محبوب من توقف نکن تا بتوانم مدتی بر ویرانهها و یادگارهای او آه و ناله کنم.
هوش مصنوعی: به یاد دلم، خون دل به زمین میریزم و خاک گلی را شاداب میکنم. آثاری که از عشق بر جا مانده را با اشکهایم پر میکنم.
هوش مصنوعی: من از جای یار، نگاهی به ایوان خالی میاندازم و از قد بلند آن درخت زیبا، باغ چمن نیز خالی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در این مکان که قبلاً پر از شراب و شادی بود، اکنون مردگان خوابیدهاند. به جای ساز و نغمه، صدای زاغ و کلاغ به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: از خیمه تا محله سعدی آمدهام و از اتاق تا محله سلمانی رفتهام و از عروسی تا لیلا رفتهام؛ انگار که جانم از بدنم رفته است.
هوش مصنوعی: نمیتوان از محلی عبور کرد که مشکلی در آن وجود نداشته باشد و این مشکل به داستان دل سنگین و لب شیرینی که دارد، مربوط میشود.
هوش مصنوعی: در جایی که معشوقه و دوستان در باغ بودند، گرگ و روباه در آنجا سکنی گزیدند و جای کوف و کرکس شد.
هوش مصنوعی: ابر جای قمر را گرفته، زهر به جای شکر نشسته، سنگ به جای گوهر قرار دارد و خار به جای سمن قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت به جلو میآید، انسان چنان دچار تغییر میشود که گویی از حالتی به حالت دیگر منتقل شده است. مانند اینکه پرندهای درخت را به خانهاش میسازد و گیاهان به جای شادی، غم را میپذیرند.
هوش مصنوعی: کاخی را دیدم که زیباتر از بهشت است و دیوار آن چهرهٔ معشوقه را به یاد میآورد، و دمی آنجا ماندم.
هوش مصنوعی: تصاویر شگفتانگیز و حیرتآور بدون هیچ دلیلی حال عجیبی به انسان میدهند، گویی که جامهای از حسرت را از تن بیرون کردهاند، که این موضوع بسیار عجیب است.
هوش مصنوعی: به این صورت که: این روزها که آسمان تیره و مشکلات، خانهها را خراب کرده است، اکنون دیار محبوب من چه وضعی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: دوست من چهرهاش مانند گل ارغوانی است، تنش مانند پارچه نازک و لطیف است، لبهایش شبیه به میوه ناردان است و قدش همچون درخت نارون بلند و زیباست.
هوش مصنوعی: چشمان او مملو از نیرنگ و جذابیت است، و موی بلند و خوشبویش مانند زرهای از عنبر بر روی صورتش جلوهگری میکند. این موها با پیچ و تابهای زیبا، بطرز دلربایی به حالت درآمدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که از من دور شدی، دلم بیقرار و غمگین شد. مشک من بوی کافور گرفت و حالت دلتنگیام مثل نسترن گلی شد که پژمرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری او، در حال سرگشتگی هستم و صبر را مانند دانهای که کاشته شده است، از خودم به جا گذاشتهام. حالتی مانند مرغی دارم که در آتش سوخته و تنها در انتظار نجات است.
هوش مصنوعی: در بیابان، ستاره سها رها کرده است و دل را آزاد گذاشتهام. در دل، صدای تهدیدآمیز اژدها و در فکر، تصوری از اهرمن وجود دارد.
هوش مصنوعی: در بعضی مواقع در جمع قویترها و شجاعان مانند پلنگان قرار میگیرد و در زمانهای دیگر در کنار نازکدلها و ضعیفترها مثل گوزنها است. گاهی هم همراه با دوستان قمرش که زیبا و درخشان هستند، و گاه در کنار دوستان خوشمشرب و شادابش میگذرانید.
هوش مصنوعی: دائم در دل و چشمانم، در حالتی از عشق و دلتنگی به سر میبرم. در جستجوی مکانی برای آرامش هستم، اما نمیدانم در کدام سمت بروم؛ در کوه و دشت قدم میزنم و احساس بیپناهی میکنم.
هوش مصنوعی: گذار از هیرمند و دل پر از امید را تحمل کن، تا روزهایی که شب را بر دوش میکشی و روزها خارها را از دل میکنی.
هوش مصنوعی: مانند باد و آتش به سرعت در کوهها و درهها حرکت میکنند. مثل آتش و خاک که سنگین و انبوه هستند، در کوهستان و در زوایا پخش میشوند.
هوش مصنوعی: سیارهها از جادو و فریب او حیراناند و در سفرهای دور و دراز خود به آرامش و زیبایی او پی میبرند. او به سرعت در دل آسمانها حرکت میکند و هیچکس نمیتواند به حد و مرزهای او برسد.
هوش مصنوعی: آسمان با تار و پودش شکل گرفته و ستارهها مسیرش را رقم زدهاند و از دست و پای او، شکل مجنون روی زمین نمایان شده است.
هوش مصنوعی: من در دل این دنیا و در زیر آسمان، نشانی از آرامش خود را دارم و از تأثیرات زندگیام میگویم. من پیامآور شادی و دوستداشتن هستم و به سوی جایگاهی رفیع در میان جمع میروم.
هوش مصنوعی: شرف و ارزش دین محمد (ص) را در اصل و بنیاد شریعت قرار ده و به یاد سلف (پیشینیان) خود، از او خرسند باش و مردم را نسبت به خود راضی نگهدار.
هوش مصنوعی: بوطاهر که از خانوادهای پاک و نیکو زاده شده، نامش سعادت را به همراه دارد. او به واسطهٔ فضل و ادب، ثروتی از عقل و زیرکی به دست آورده است.
هوش مصنوعی: این فرد موفق و مهربان دارای صفات خوب و دلگرمکننده است. شادی به طبیعت او پیوند خورده و خوشحالی را در دستانش به تماشا میگذارد.
هوش مصنوعی: او در مسیر محبت و دشمنی قرار دارد. او در اسلام به مقام و جایگاهی بلند رسیده و مورد ستایش برای ملک و دین است. مردان و زنان همواره برای او دعا میکنند.
هوش مصنوعی: در زمانهایی که سود و منفعت بیشتر میشود، روزی و نعمتها نیز افزایش مییابد و در عوض، در زمانهایی که زحمات و مبارزات بیشتر میشود، سختیها و چالشها نیز فزونی میگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و لطف فوقالعادهاش، نام او در خراسان مانند نام تُبَع در یمن مشهور و معروف شد.
هوش مصنوعی: آزادگان با ساز و برگ خود از نعمتهای او برخوردار و سرافراز هستند، از ایران تا حجاز و از مرز توران تا عدن.
هوش مصنوعی: اسرار او خالص و ناب شده از هرگونه نادرستی و کارهای بیهوده است، گفتارش بدون فریب و تزویر و بیهیچ زرق و برقی است.
هوش مصنوعی: دست او باعث برطرف شدن قلم محدوده است و در جلوگیری از ستم در کشور موثر است. در زندگی، از وجود او نفع خوبی به دست میآید و او مانع از بروز مشکلات و فتنهها میشود.
هوش مصنوعی: کسی که به عرصه وجود وارد میشود، مانند لطفی است که جان را به نمایش میگذارد و گویی خداوند او را از جان پاکش به بدن بخشیده است.
هوش مصنوعی: تو سبک و سیاقی شاهانه داری، نظم و ترتیب سخنانت معنای عمیق و زیبایی دارد. اراده و قدرتت محکم است و خلق و خوی نیکویی از خود نشان میدهی.
هوش مصنوعی: ای که در آستانهی ظهور هستی، همچون مخلوقی از عالم غیب، در دشت سرد و بینهایت، از آسمان بر قوم خود غذا و نعمت میفرستی.
هوش مصنوعی: اگر آن کلک (کاری که در دست داشتی) که به نظرت شگفتانگیز بود، تبدیل به معجزه شود، تعجبی ندارد؛ زیرا اگر چوبی که در دست موسی (علیهالسلام) بود، از او سقوط کند، خود به خود فقط یک چوب بیارزش باقی میماند.
هوش مصنوعی: او مانند ابری است که بارانش برای دیگران مفید است، و به خاطر مصلحت، سخن میگوید. مملکت او به مانند زبانی است که در دهان است و از آن بهرهبرداری میشود.
هوش مصنوعی: تو وصف کننده هر خاطری و مداح هر شاعری هستی، و بر گردن هر زائری از نیکیهای تو باری سنگین است.
هوش مصنوعی: کسی که مانند تو دانی و آگاهی را در هر نقطهای از سرزمین به کار میگیرد، هیچ کس دیگری را در مقام رهبری و مدیریت فرزانهتر از خود نمیبیند.
هوش مصنوعی: از دقت و خرد تو و همچنین از احتمال لطف و فضل تو، در قلمرو عدالت تو، به اندازهای که مانند کرگدن قوی و سرسخت شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا تو را آزمایش کرده است، به نوعی از آسمان به او آزمونی سخت داده میشود.
هوش مصنوعی: هر شخصی که با تو به چالش و رقابت بپردازد، زمان و سرنوشت به او آسیب خواهد رساند. شرابی که از این دنیا بهدست میآید، دردی است که آغازگر رنجهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: هر جنگی که به راه میاندازی، باید با پیمان و قرار باشد. در جایی که ایمان را به کفر تبدیل میکنی، برتری قرآنی که به سی قسمت تقسیم شده را نادیده میگیری و در هند، جایگاه بتپرستی را برقرار میکنی.
هوش مصنوعی: اگر بر کارها تسلط یابی و کارهای نیکو انجام دهی، میتوانی هندوستان را از معابد بتها خالی کنی و آن را به سرزمین پاکی تبدیل کنی.
هوش مصنوعی: خواه حاضر باشم یا غایب، از نعمت تو سپاسگزارم. فکر و یاد تو در ذهنتن بیش از هر خیال و گمان دیگری در من وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو درخواست یا نیاز داشته باشد، باید خواستهاش مانند نیاز یک کودک به شیر از مادر باشد.
هوش مصنوعی: من به ستایش تو میپردازم و شکرگذاریام را نشان میدهم و از نور و لطف تو برخوردار هستم، به طوری که بدنم آرامش دارد و دلم بیغم است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر میگوید که نگذارید اشتباهات من در شعر باعث شود که شما از من انتقاد کنید. اگر من در مدح تو سخن بگویم، نباید به نقصهای موجود در کلامم توجه کنید. در واقع او قصد دارد تا محبت و شان فرد مورد مدح را در نظر بگیرد و بر مشکلات ادبی خود پافشاری نکند.
هوش مصنوعی: این نمط زیبا و تازه است، بدون هیچ اشتباه و خطایی، همانطور که یاقوت و مروارید در ذخایر با ارزش نگهداری میشوند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه نیسان بر رزان (ماه رجب) میآید، زینتهایی به بادهایی متصل میشود و در فصل خزان، باغ کرباس (باغچهای از گلها و گیاهان) زیبایی خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: امروز باد تو ماندگاری جاودانهای دارد که خوشتر از آن نیست. فرمانروایان به دستورات تو پیرو هستند و زمینهای حران در گرو تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: گاهگاهی، سرنوشت به تو میگوید که تا ابد در خوشبختی خواهی بود و تا زمانی که زمین و زمان بر پا هستند، تو در قید و بند خوشبختی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: کیوان، که به سیاره زحل معروف است، در آسمان هفتم قرار دارد و زیر پای توست. زمین کوثر که از نعمتهای بهشتی است، در پیش روی تو قرار دارد و مانند لگنی از آن استفاده میکنی.
هوش مصنوعی: فرمانبرداران تو، هم انسانها و هم جانها، در شهر مرو هستند. ای شاهجان، خانواده پیامبر و بوعلی حسن از نعمت تو شاد و خوشحالند.
هوش مصنوعی: فرمان و دستور تو در زندگی بیفایده است، حتی اگر دیوانسالاران در بلندی و مقام باشند، چرا که اگر نفی را بگویند «نه» و قطعیت را بگویند «هرگز»، هیچکسی نمیتواند به آن عمل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن
نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن
از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن
بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»
کز باده می زاید فرح
در سینه غمگین من
هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن
هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن
چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان
[...]
دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن
صد حور خوش داری ولی بنگر یکی داری چو من
گفتم صلای ماجرا ما را نمیپرسی چرا
گفتا که پرسشهای ما بیرون ز گوش است و دهن
گفتم ز پرسش تو بحل باری اشارت را مهل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.