گنجور

 
مولانا

دلدار من در باغ دی می‌گشت و می‌گفت ای چمن

صد حور خوش داری ولی بنگر یکی داری چو من

گفتم صلای ماجرا ما را نمی‌پرسی چرا

گفتا که پرسش‌های ما بیرون ز گوش است و دهن

گفتم ز پرسش تو بحل باری اشارت را مهل

گفت از اشارت‌های دل هم جان بسوزد هم بدن

گفتم که چونی در سفر گفتا که چون باشد قمر

سیمین بر و زرین کمر چشم و چراغ مرد و زن

گشتن به گرد خود خطا الا جمال قطب را

او را روا باشد روا کو ره رو است اندر وطن

هم ساربان هم اشتران مستند از آن صاحب قران

ای ساربان منزل مکن جز بر در آن یار من

ای عشرت و ای ناز ما ای اصل و ای آغاز ما

آخر چه داند راز ما جان حسن یا بوالحسن

ای عشق تو در جان من چون آفتاب اندر حمل

وی صورتت در چشم من همچون عقیق اندر یمن

چون اولین و آخرین در حشر جمع آید یقین

از تو نباشد خوبتر در جمله آن انجمن

مجنون چو بیند مر تو را لیلی بر او کاسد شود

لیلی چو بیند مر تو را گردد چو مجنون ممتحن

در جست و جوی روی تو در پای گل بس خارها

ای یاس من گوید همی‌اندر فراقت یاسمن

گر آفتاب روی تو روزی‌دهِ ما نیستی

ذرات کونین از طمع کی باز کردندی دهن

حیوان چو قربانی بود جسمش ز جان فانی بود

پس شرحه‌های گوشتش زنده شود زین بابزن

آتش بگوید شرحه را سر حیاتات بقا

کای رسته از جان فنا بر جان بی‌آزار زن

نعره زنند آن شرحه‌ها یا لیت قومی یعلمون

گر نعره‌شان این سو رسد نی گبر ماند نی وثن

نی ترس ماند در دلی نی پای ماند در گلی

لبیک لبیک و بلی می‌گوی و می‌رو تا وطن

هست این سخن را باقیی در پرده مشتاقیی

پیدا شود گر ساقیی ما را کند بی‌خویشتن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۷۹۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن

نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

نصرالله منشی

از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
ظهیری سمرقندی

هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو

از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن

هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه