گنجور

 
اثیر اخسیکتی

نیم شبان دلبرک نیم مست

بهر صبوحی زِ بَرَم چست جست

زلف کمابیش‌تر از جام خورد

صدره بسا بیشتر از زلف دست

بانگ برآورد بشادی که کو

آنکه طلسم در غم او شکست

بستد از او جام به بالین من

تنگ به بر آمد و پیشم نشست

هر دو یکی کرد دل و دوستی

جامه آسایش و جای نشست

گفت بشارت، که به اقبال صبح

عالم از آرایش ظلمت برست

صبحدمان ای بت خورشید چهر

می خوری و خواب کنی، خیر هست

قصد مکن تا مژه بر هم زنی

چونکه شوم چون مژه‌ات می‌پرست

کس چه گمان برد که ریش اثیر

مرهم از آن دست پذیرد که، خست

 
 
 
نظامی

بود و نبود آنچه بلند‌ست و پست

باشد و این نیز نباشد که هست

مشاهدهٔ بیش از ۶۵ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عطار

نیم شبی سیم برم نیم مست

نعره‌زنان آمد و در در نشست

هوش بشد از دل من کاو رسید

جوش بخاست از جگرم کاو نشست

جام می آورد مرا پیش و گفت

[...]

ظهیری سمرقندی

من به عذاب اندرم، آری رواست

مجلس عالی به شراب اندرست

اثیر اخسیکتی

صبحدمان، ازمی گل بوی مست

همچو نسیم سحرازجا به جست

خواب نهان، در سر شهلای شوخ

تاب عیان، در سر مرغول شست

خانه بهم بر زده چون عهد ترک

[...]

مولانا

همچو گل سرخ برو دست دست

همچو میی خلق ز تو مست مست

بازوی تو قوس خدا یافت یافت

تیر تو از چرخ برون جست جست

غیرت تو گفت برو راه نیست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه