گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای قاعده ی بزرگواری

از حزم تو برده استواری

با طوق کفایت تو تقدیر

بر طاق نهد فلک سواری

اندر صف کار سازی ملک

یک مردنه ئی که صد هزاری

برنامه ی عقل بسم و صدری

در جامه شرع پود و تاری

معروف مهان سرفرازی

مشهور شهان نامداری

مدحی خواندم ظهیر دین را

سر تاسر محض جانسپاری

چون عهد تو در، درست مهری

چون علم تو در، کران عیاری

آیا که زرنگ و بوی تشریف

من برچه ام و تو در چه کاری

تا حشر بنای دولتت باد

چون طاق فلک بپایداری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode