گنجور

 
اثیر اخسیکتی

بس کاین دل زار ریش کردی

گفتم زینهار بیش کردی

دل شیشه نازک و غمت سنگ

آسان شکند چوریش کردی

فرمان هوای خویشتن را

بر تیر جفا چو کیش کردی

وین طرفه که در کنام شیران

خونریز به چشم میش کردی

خورشیدی و در دل نژندم

خاصیت ماه و جیش کردی

اول همه نوش عرضه کردم

پس زود به غم سریش کردی

این جان سریش باز کرده

پس زود ز غم سپریش کردی

خون میخور و با جفاش میسازد

کاین کار بدست خویش کردی

دوش از طرب خیال بر سر

بر باد خرد پریش کردی

چون پیش اثیر خود رسیدی

بی باکی و عشوه بیش کردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode