در کار تو از دست بشد عهد جوانی
من سوخته زین غصه، نماندم، تو بمانی
با آنکه من از عشق تو رسوای جهانم
هم راضیم اندی، که تو زیبای جهانی
رحم آر، چو دیدی که منم این نه، حبیبم
شکرانهی آن را که نه آنی که چنانی
نی نی برو از تنگدلان یاد میاور
آن ناز تو را بس که تو خود تنگدهانی
هجر دهن تنگ تو اکنون که ضروری است
بگذار به ما تنگ دل ما به نشانی
صد عهد به بستی و هم آنگه بشکستی
ما را به از این بود به عهد تو گمانی
گفتی گل رخساره ی من خاص تو باشد
دیدی که چو سوسن به سزا جمله زبانی
بردی دل بیچاره اثیر از سر شوخی
خوش باش که گر جان ببری، هم دل و جانی



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییها و جذابیتهای یک معشوق میپردازد و اشاره دارد که چگونه معشوق میتواند احساسات و شور و شوق را در دیگران برانگیزد. شاعر از تشبیهات مختلفی استفاده میکند، همچون گل، عنبر، سنبل، نرگس و شکر برای تشریح ویژگیهای منحصر به فرد معشوق. او به قدرت جادویی چشمان معشوق و تاثیر آن بر دل و جان اشاره میکند و نشان میدهد که این زیباییها چگونه میتوانند احساسات عشق و اشتیاق را در دیگران زنده کنند. بهطور کلی، شعر به عواطف عمیق و زیباییهای ظاهری و باطنی معشوق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در کار تو، جوانی و عمرم به هدر رفته است و از این درد و غم، دیگر دوام نیاوردهام، حالا تو بمان و من بروم.
هوش مصنوعی: با اینکه من به خاطر عشق تو در دنیا رسوا شدهام، اما بازهم راضیام، چون تو زیبای جهانی.
هوش مصنوعی: لطفاً به من رحم کن، چون وقتی که میبینی من اینجا هستم، بدان که من دوست تو هستم. شکر گزارم که تو این طور نیستی، یعنی تو آن چیزی نیستی که به ظاهر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دور شو و به یاد تنگدلان نیفت، زیرا آن زیبایی تو کافی است که خودت هم در تنگدستی به سر میبری.
هوش مصنوعی: در حال حاضر که دوری و جدایی ضروری است، بهتر است ما دل تنگ خود را به نشانهای برای تو بسپاریم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخصی وعدههای زیادی به شخص دیگری داده، اما تمامی آن وعدهها را نیز نقض کرده است. بنابراین، بهتر بود که هیچ امیدی به وفای عهدش نداشت.
هوش مصنوعی: گفتی که زیبایی صورت من تنها برای توست، اما دیدی که مانند گل سوسن، همه را به خود جلب میکند و زیباست.
هوش مصنوعی: دل بیچارهام را به سادگی و شوخی ربودی. خوش باش که اگر جانم را هم بگیری، باز هم دلی و جانی با تو خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این ز بر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.