ای خضر که همدم شده یی آب بقا را
زنهار بیاد آر لب تشنه ما را
زهرست غمت گر نبود وعده بوسی
بی چاشنی خون خورم این زهر بلا را
گل از تو چنان شد که به صد دیده چو شبنم
بر خواری گل گریه بود مرغ هوا را
تا کس نبرد بو زکباب دل مستان
در صحبت ما ره نبود باد صبا را
آن کعبه که از چارطرف سجده کنندش
خشتی بود از خاک درت اهل صفا را
از وادی مجنون صفتان بوی وفا جوی
کانجا که تویی نام ندانند وفا را
پیش تو شهان خاک نشین اند چو اهلی
در عشق تفاوت نبود شاه و گدا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
ای نور خدا در نظر از روی تو ما را
بگذار که در روی تو بینیم خدا را
تا نکهت جان بخش تو همراه صبا شد
خاصیت عیسیست دم باد صبا را
هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.