ای خضر که همدم شدهای آب بقا را
زنهار به یاد آر لبِ تشنهٔ ما را
زهر است غمت گر نَبُوَد وعدهٔ بوسی
بیچاشنیِ خون خورم این زهر بلا را
گل از تو چنان شد که به صد دیده چو شبنم
بر خواریِ گل گریه بُوَد مرغِ هوا را
تا کس نبرد بو ز کباب دل مستان
در صحبتِ ما ره نَبُوَد باد صبا را
آن کعبه که از چار طرف سجده کنندش
خشتی بُوَد از خاک درت اهل صفا را
از وادیِ مجنونصفتان بوی وفا جوی
کآنجا که تویی نام ندانند وفا را
پیش تو شهان خاکنشینند چو اهلی
در عشق تفاوت نَبُوَد شاه و گدا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بحث عشق و وصال با معشوق میپردازد و به پیامی دربارهی جدایی و بیوفایی اشاره دارد. شاعر از خضر (نماد زندگی و بقا) میخواهد که یادآور درد و تشنگیاش باشد و غم معشوق را همچون زهر میداند. او احساس میکند که غم عشق بدون وعدهی وصال تلخ و بیثمر است. در اینجا به زیبایی گل و اشک پرندگان اشاره شده که نشاندهندهی حال و هوای دلانگیز عشق است. شاعر به تفاوت بین شاه و گدا در عشق اشاره میکند و برابری آنها در احساس عشق را تأکید میکند.
در کل، این شعر تأکید بر عشق واقعی و درد و رنجی است که در پی دوری از معشوق به وجود میآید.
هوش مصنوعی: ای خضر که در کنار آب زندهگی هستی، لطفاً به یاد داشته باش که ما هنوز در انتظار سیرابی از شربت حیات هستیم.
هوش مصنوعی: اگر وعدهای برای بوسهات نباشد، غمِ تو همچون زهر است و من با عذاب این غم، همچون زهر قاتل، زندگیام را میگذرانم.
هوش مصنوعی: گل به قدری از تو تاثیر گرفت که اگر صد چشم به آن دوخته شود، مانند شبنم بر گل، مرغ آسمان به خاطر آن، سخت غمگین خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچکس از عطر و بوی کباب دل عاشقان در جمع ما خبری ندارد و نسیم صبا به این جمع وارد نمیشود.
هوش مصنوعی: کعبهای که مردم از هر سو به آن سجده میکنند، در واقع، از خاک در خانهی تو ساخته شده است، ای اهل صفا.
هوش مصنوعی: در میان دلدادگان دیوانه و عاشق، جستجو کن برای بوی وفا، چرا که در جایی که تو هستی، کسی نام وفا را نمیداند.
هوش مصنوعی: در کنار تو، پادشاهان نیز در مقام خاکنشینی قرار میگیرند، زیرا در عشق تفاوتی بین شاه و گدا وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.