دلا، با شمع خویشت در نگیرد گریه و زاری
اگر آتش بجای اشک گرم از دیده میباری
مگر با جلوه رفتار او طاووس دعوی کرد
که بر طاووس میخندد به قهقه کبک کهساری
زدی تیری بغیر ایمه مرا آن از تو بر دل بود
عجب گر جان برم زینغم که زخمی خورده ام کاری
شهید عشق اگر بردار گردد دولتی باشد
بیا باشد کزین دولت مرا محروم نگذاری
تو مست خواب خوش شبها چه دانی حال بیداران
مگر احوال ما داند سگ کویت به بیداری
مگر روز قیامت باز گویم آنچه من دیدم
شب هجران ز تنهایی و بیداری و بیماری
نظر بازی مکن بر روی خوبان دو کون ایدل
که اینجا شرمساری بینی و آنجا گرفتاری
بصد خون جگر فرهاد اگر در کوه راهی کرد
تو همت پیشه کن اهلی که کوه از پیش برداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.