گنجور

 
اهلی شیرازی

ایسرو اگر این سوخته را دست بدادی

جانرا چو گلی در کف دست تو نهادی

گر بوی ترا یوسف مصری بشنیدی

سر بر زدی از خاکو بپای تو فتادی

حسن تو پسر گر شدی از روز ازل فاش

بی عشق کس از ما در ایام نزادی

گر عقد محبت دل ما با تو نبستی

چشم تو در فتنه برویم نگشادی

در گلشن فردوی که کوثر دهدش آب

هرگز ز تو خوشتر ندمد نخل مرادی

بر خاک نهادم به ادب پیش سگت روی

در روی زمین نیست چو من خاک نهادی

اهلی است غلام تو و هیچش نکنی یاد

بدبخت غلامی که نیرزید به یادی

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

ای ساقی پیش آر ز سرمایهٔ شادی

زان می‌ که همی تابد چون تاج قبادی

زان باده که با بوی گل و گونهٔ لعل‌ست

قفل در غم است و کلید در شادی

منوچهری

بسته مشواد آنچه به نصرت بگشادی

پاینده همی بادا هرچ آن تو نهادی

همواره همیدون به سلامت بزیادی

با دولت و با نعمت و با حشمت و شادی

مسعود سعد سلمان

نازد به تو همواره جوانمردی و رادی

زیرا که همه ساله تو آزاده جوادی

شادست شهنشاه و تو از سلطان شادی

با سیرت پاکیزه و با دولت دادی

محمد بن منور

ای ساقی پیش آر ز سرمایۀ شادی

زان می که همی تابد چون تاج قبادی

زان باده که با بوی گل و گونۀ لعلست

قفل دَرِ گُرمست و کلید درِشادی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محمد بن منور
حکیم نزاری

چون هیچ بقایی نکند خاکی و بادی

دل بر کن این رهگذر انده و شادی

در حلقه ی رندانِ قلندر شو و بنشین

گر پای خود از زهد ریایی بگشادی

منزل مطلب چون که هم از گام نخستین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه