رسید مست من از می به رخ گل افکنده
رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده
کلاله بسته و چون گل گشاده پیشانی
ز رشک او مه نو چین به چهره افکنده
گشاده از مه ابرو چو حلقه کعبه
در امید به روی هزار درمانده
کسی که کشته خوبان نشد چه میداند
که زهر چشم بتان مرده میکند زنده
چو مه بر آمده از صورتی که از شرمش
فرو رود به زمین آفتاب تابنده
به جمله ملتفت اما تغافلش با من
تغافلی به هزار التفات ارزنده
سر نیاز نهادم به سجده آن بت
که ای به حسن خداوند و ما همه بنده
همیشه خلعت حسن تو تازه باد چو گل
ولی ز یاد مبر اهلی کهن ژنده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف درد و رنج ناشی از عشق میپردازد. او احساسات عمیق و غمگینی را که از عشق به وجود آمده توصیف میکند. تنش مملو از اشک است و عشق او را مانند شهید به قربانی شدن کشانده است. شاعر از جنون عشق صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که اگر جنون عاشقانه وجود ندارد، زندگی او هیچ معنایی نخواهد داشت. او به بار سنگینی که ایام بر دوشش گذاشته اشاره میکند و یادآور میشود که غم عشقش او را به نوعی بیصدا و خاموش کرده است. در انتها، بیان میکند که حتی اگر سخن از عشق و زیبایی محبوبش به زبان بیاورد، داستانش همچنان غمانگیز و سیاه است.
هوش مصنوعی: مست من با شراب از حال خود بیخبر شده و چهرهاش مانند گل است. لبهایش به زیبایی صد گل شکوفا میزند و هر بار که میخندد، قلبم را با شادی پر میکند.
هوش مصنوعی: او با موهای جمع شده و پیشانی زیبا و گل مانند، همچون گل زرشکی که در باغی باز شده، خود را نشان میدهد. چهرهاش پر از زیبایی و دلربایی است که به معنای واقعی کلمه، جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: چشم و ابروی تو همچون حلقه کعبه است که به همه امید میدهد و دلهای زیادی را به سوی خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: کسی که تجربۀ عشق و دلخوشیهای خوبان را نداشته، چگونه میتواند بفهمد که نگاههای خمار و نافذ معشوقان چه تأثیری دارد و چگونه میتواند کسی را از حالتی زنده به مرده بدل کند؟
هوش مصنوعی: چون ماه از جایی برمیخیزد که از حیا و شرم خود به زمین میافتد، خورشید درخشان در آسمان است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به من توجه میکند، اما تلاش میکند به نوعی خود را از من دور کند، در حالی که من از هر توجهی که به او دارد، ارزشمند استفاده میکنم.
هوش مصنوعی: سرم را در برابر آن معشوق زانو گذاشتم، که به زیبایی خداوند معروف است و ما همه بندههای او هستیم.
هوش مصنوعی: همیشه زیبایی تو مانند گل تازه و شگفت انگیز باقی بماند؛ اما از آن، به قدری استفاده نکن که مثل لباس کهنه و فرسوده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پناه زمرۀ دانش شکوه اهل هنر
که هست جان معانی به لفظ تو زنده
گر آیدش ز نهیب تو سنگ در دندان
شود کواکب پروین ز هم پراگنده
فضای دهر شود همچو گریه گوهر بار
[...]
مسیح اگر به نفس کرد مردهای زنده
بیا که مرده به می زنده می کند بنده
غلام همّت دهقان و دست و بیل ویام
که شاخِ رز بنشاندهست و بیخ غم کنده
مرا چه غم که ملامت کنند مدعیان
[...]
بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده
به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده
نیازمند وصال توأم مرا بنواز
که نیست بنده مسکین به هجرت ارزنده
به جان تو که ازین بیشتر به درد فراق
[...]
منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوشست همت عالی که باد پاینده
مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود
که هست سایهٔ من آفتاب تابنده
تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او
[...]
سخن گهی هم در ضمن شوخی و خنده
بُد از عروسی و عقد و نکاح زیبنده
شریک بودن در زندگی آینده
پس آن جوان پی تفریح، پنجه افکنده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.