بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده
به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده
نیازمند وصال توأم مرا بنواز
که نیست بنده مسکین به هجرت ارزنده
به جان تو که ازین بیشتر به درد فراق
دلم مکن چو سر زلف خود پراکنده
گرم شبی بنوازی به وصل جان پرور
لب جهان کنم از وصل دوست پر خنده
وصال عید و شب شادیست و فصل بهار
به روزگار همایون و بخت فرخنده
دعای جان تو گویم ز جان که بر دو جهان
مدام سایه لطف تو باد پاینده
هرآنکه هست ترا دوست در جهان خرّم
حسود جاه تو را هر دو دیده برکنده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و احساس عشق و نیاز خود به وصال او را ابراز میکند. او با غم فراق و درد جدایی میسوزد و از معشوق خود میخواهد که به او توجه کند. وصال با معشوق را به بهار و شادی تشبیه میکند و دعا میکند که دوستی و لطف معشوق بر زندگیاش سایه افکند. شاعر به محبت دیگران نسبت به معشوق اشاره میکند و حسودان را نکوهش میکند. در مجموع، این شعر تمایل عمیق عاشقانه و آرزوی وصال را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بنفشه به خاطر زیبایی و لطافتش، مانند موهای زیبا و افشان محبوبان، سر بر زمین گذاشته است. در این میان، نرگس با عشق و ارادتش به تو، جان خود را فدای تو کرده و به بردگی عشق تو درآمده است.
هوش مصنوعی: من به وصال تو نیاز دارم، پس مرا با مهربانی نوازش کن؛ چرا که این بندهی بیچاره، در دوری از تو ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: به جان تو، دیگر بیشتر از این دل مرا به درد فراق نرسان، همانطور که موهای خود را پراکنده نمیکنی.
هوش مصنوعی: اگر شبی دلنشین و گرم به من محبت کنی، با لبی که پر از عشق و شادی است، میتوانم از ارتباط با دوست و حضور او سرشار از خوشحالی شوم.
هوش مصنوعی: تلاقی عید و شب شادی، همراه با فصل بهار، به زمانی خوش یمن و با بخت خوب اشاره دارد.
هوش مصنوعی: از جان خود برای تو دعا میکنم تا همیشه در دو جهان، سایه لطف تو برقرار و پایدار باشد.
هوش مصنوعی: هرکس که تو را در دنیا دوست دارد، خوشحال است. اما حسودان به جایگاه و مقام تو حسادت میورزند و چشمشان بر این دو موضوع دوخته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پناه زمرۀ دانش شکوه اهل هنر
که هست جان معانی به لفظ تو زنده
گر آیدش ز نهیب تو سنگ در دندان
شود کواکب پروین ز هم پراگنده
فضای دهر شود همچو گریه گوهر بار
[...]
مسیح اگر به نفس کرد مردهای زنده
بیا که مرده به می زنده می کند بنده
غلام همّت دهقان و دست و بیل ویام
که شاخِ رز بنشاندهست و بیخ غم کنده
مرا چه غم که ملامت کنند مدعیان
[...]
تو را لبیست نگارا چو غنچه پرخنده
مرا سریست چو نرگس به پیش افکنده
نقاب از رخ خود برگشا که تا خورشید
شود ز تاب رخ روشن تو شرمنده
تنت ز درد مصون باد و دل ز غم آزاد
[...]
منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوشست همت عالی که باد پاینده
مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود
که هست سایهٔ من آفتاب تابنده
تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او
[...]
رسید مست من از می برخ گل افکنده
رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده
کلاله بسته و چون گل گشاده پیشانی
زرشک او مه تو چین بچهره افکنده
گشاده از مه ابرو چو حلقه کعبه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.