گنجور

 
جهان ملک خاتون

بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده

به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده

نیازمند وصال توأم مرا بنواز

که نیست بنده مسکین به هجرت ارزنده

به جان تو که ازین بیشتر به درد فراق

دلم مکن چو سر زلف خود پراکنده

گرم شبی بنوازی به وصل جان پرور

لب جهان کنم از وصل دوست پر خنده

وصال عید و شب شادیست و فصل بهار

به روزگار همایون و بخت فرخنده

دعای جان تو گویم ز جان که بر دو جهان

مدام سایه لطف تو باد پاینده

هرآنکه هست ترا دوست در جهان خرّم

حسود جاه تو را هر دو دیده برکنده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

پناه زمرۀ دانش شکوه اهل هنر

که هست جان معانی به لفظ تو زنده

گر آیدش ز نهیب تو سنگ در دندان

شود کواکب پروین ز هم پراگنده

فضای دهر شود همچو گریه گوهر بار

[...]

حکیم نزاری

مسیح اگر به نفس کرد مرده‌ای زنده

بیا که مرده به می زنده می کند بنده

غلام همّت دهقان و دست و بیل وی‌ام

که شاخِ رز بنشانده‌ست و بیخ غم کنده

مرا چه غم که ملامت کنند مدعیان

[...]

جهان ملک خاتون

تو را لبیست نگارا چو غنچه پرخنده

مرا سریست چو نرگس به پیش افکنده

نقاب از رخ خود برگشا که تا خورشید

شود ز تاب رخ روشن تو شرمنده

تنت ز درد مصون باد و دل ز غم آزاد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

منم که همت من جز خدا نمی جوید

خوشست همت عالی که باد پاینده

مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود

که هست سایهٔ من آفتاب تابنده

تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
اهلی شیرازی

رسید مست من از می برخ گل افکنده

رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده

کلاله بسته و چون گل گشاده پیشانی

زرشک او مه تو چین بچهره افکنده

گشاده از مه ابرو چو حلقه کعبه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه