منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوشست همت عالی که باد پاینده
مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود
که هست سایهٔ من آفتاب تابنده
تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او
تو راست خطهٔ دارا مراست دارنده
به نور طلعت او روشنست دیدهٔ ما
چه جای روشنی آفتاب تابنده
به روی او در میخانه را گشادم باز
ببین تو مرحمت حضرت گشاینده
ز روی خود به کرم ساز بینوا بنواخت
بیا و گوش کن آواز آن نوازنده
اگر یکی به هزار آینه نماید رو
هزار رو بنماید یکی نماینده
مرو که شاه جهانی مرا غلام بود
از آنکه سید خود را به جان شدم بنده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توکل و عشق به خداوند اشاره میکند و همت خود را تنها در طلب او میجوید. او به عظمت و نورانیّت الهی اشاره کرده و میگوید که دنیای او به خاطر نور خداوند روشن است. شاعر همچنین به محبت و کرم خداوند پرداخته و بیان میکند که زمانی که در درگاه او میرود، مورد نوازش قرار میگیرد. او به زیبایی و کثرت جلوههای الهی اشاره کرده و میگوید که یک حقیقت الهی میتواند در هزار آینه بازتاب پیدا کند. در نهایت، او خود را بندهای از بندگان خدا میداند و به مقام والای سید خود افتخار میکند.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که آرزویم جز خداوند نیست. ارادهای بلند دارم که همواره پایدار بماند.
هوش مصنوعی: من به سایه درخت طوبی چه توجهی دارم، در حالی که سایهام خود نور خورشید تابان است.
هوش مصنوعی: تو حقیقت دنیا و آخرت منی، ای حضرت. تو سرزمین دارایی منی، ای دارنده.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او چنان نورانی است که چشم ما درخشندگی و روشنی بیشتری از آفتاب را احساس نمیکند.
هوش مصنوعی: به درگاه او در میخانه را باز کردم، حالا ببین که چقدر لطف و مرحمت او شامل حال من شده است.
هوش مصنوعی: به چهرهات با مهربانی به حال بینوایان توجه کن، بیا و به صدای آن نوازنده گوش بده.
هوش مصنوعی: اگر کسی در هزار آینه به خودش نگاه کند، در هر کدام از آن آینهها، هزار چهره را میبیند. یعنی هر کسی میتواند جنبههای مختلفی از خود را در آینهها مشاهده کند، و این نشاندهنده تنوع و پیچیدگی شخصیت انسانهاست.
هوش مصنوعی: نرو که پادشاه عالم بنده و غلام من است به خاطر اینکه من جانم را برای آقای خود خالص کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پناه زمرۀ دانش شکوه اهل هنر
که هست جان معانی به لفظ تو زنده
گر آیدش ز نهیب تو سنگ در دندان
شود کواکب پروین ز هم پراگنده
فضای دهر شود همچو گریه گوهر بار
[...]
مسیح اگر به نفس کرد مردهای زنده
بیا که مرده به می زنده می کند بنده
غلام همّت دهقان و دست و بیل ویام
که شاخِ رز بنشاندهست و بیخ غم کنده
مرا چه غم که ملامت کنند مدعیان
[...]
بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده
به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده
نیازمند وصال توأم مرا بنواز
که نیست بنده مسکین به هجرت ارزنده
به جان تو که ازین بیشتر به درد فراق
[...]
منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوش است همت عالی که باد پاینده
هزار مطرب عشاق را نوا سازم
چو ساز ما بنوازد به لطف سازنده
به هر طرف که نظر می کنم به دیدهٔ خود
[...]
رسید مست من از می برخ گل افکنده
رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده
کلاله بسته و چون گل گشاده پیشانی
زرشک او مه تو چین بچهره افکنده
گشاده از مه ابرو چو حلقه کعبه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.