رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم
نا بدین رنگ شماری ز شهیدان خودم
میل جانبخشی عیسی نکنم بی لب تو
بلکه در هجر تو بیزار هم از جان خودم
چکنم گر نکنم ناله چو مرغان قفس
مرغ مهجورم و مشتاق گلستان خودم
تا کی از گریه دلم ریش شود هم تو مگر
مرهمی لطف کنی از لب خندان خودم
گر سرم گوی کنی باد فدای سر تو
گو بچوگان که مران از سر میدان خودم
دوستان جمع و من آشفته ز دست دل خود
از که نالم من مسکین که پریشان خودم
همه حیران جمال تو و من چون اهلی
زنده چون مانده ام از هجر تو حیران خودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سالها شد که به جان طالب جانان خودم
درد دل می طلبم در پی درمان خودم
جام می بر کف و در کوی مغان می گردم
رند سرمست خود و ساقی مستان خودم
در نظر آینه می آرم و خود می نگرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.