چو یار رخت سفر بست من چه کار کنم؟
وداع عمر کنم یا وداع یار کنم؟
تویی که میروی از چشم من چنین سرمست
منم که دوری ازین چشم پرخمار کنم
تو اختیار سفر کردی، از نظر رفتی
من از غم تو مگر مردن اختیار کنم
من از میانهٔ یاران اگر کنار کنم
تو در میان دلی از تو چون کنار کنم؟
هنوز با منی و جان ز بیم هجران سوخت
به روز هجر چه با جان بیقرار کنم؟
اگر به کوه بگویم غم تو شیرین لب
چو کوهکَن جگر کوه را فکار کنم
ز روزگار جدایی چه پرسیام اهلی؟
به روزگار شکایت ز روزگار کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و میگوید که در هر مکانی از زیبایی او بهرهمند میشود. هر چند که بساری دیگر نیز عاشق او هستند، اما او در درد و شیدایی خود بیشتر از دیگران میبیند. شاعر به اینکه تحمل دیدن چهره معشوق را ندارد، اعتراف میکند و تنها در لحظاتی کوتاه میتواند او را ببیند. او همچنین بیان میکند که نه تنها خود او، بلکه حتی مجنون (شیدای لیلی) نیز از رسوایی او در جامعه فرار میکند. در واقع، شاعر درگیر عشق و آلام ناشی از آن است و از شدت عشق و دردهایش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: وقتی که دوست سفرش را آغاز میکند، من چه باید بکنم؟ آیا باید از عمرم خداحافظی کنم یا از دوست خداحافظی کنم؟
هوش مصنوعی: تو هستی که از نظر من دور میشوی و من در این حال، احساسی سرمست دارم. در این حال، من تلاش میکنم تا دوری تو را از چشمان مست و خوابآلودم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: تو تصمیم به سفر گرفتی و از نظرم دور شدی، اما آیا من به جز اندوه تو راهی جز مردن دارم؟
هوش مصنوعی: من از میان دوستانم اگر دور شوم، چگونه میتوانم دلی را که به یاد توست ترک کنم؟
هوش مصنوعی: تو هنوز در کنار منی و ترس از دوری باعث شده که جانم بسوزد. در روزهایی که از هم دور هستیم، نمیدانم چگونه با این دل بیقراری کنار بیایم.
هوش مصنوعی: اگر به کوه بگویم که غم تو برای من شیرین است، مانند کوهکنی که دل کوه را بشکافد و به درون آن فکر کند.
هوش مصنوعی: در روزهای جدایی، چه چیزی میتوانم از تو بپرسم؟ من از شرایط زندگی گله میکنم و از آن ناراضیام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زبزرگوارا! من ترک مدح گفتن تو
اگر کنم نه ز تقصیر ، از اضطرار کنم
عطای شعر چو از تو جفا و جور بود
ضرورتست که خاموشی اختیار کنم
نه رای آنکه بترک دیار و یار کنم
نه جای آنکه سر کویش اختیار کنم
نه روی آنکه تحمل کنم ببوی امید
نه روز آنکه شب وصل را شمار کنم
سزای من دلم از دیده در کنار نهاد
[...]
به عزم کعبه سفر گفتم اختیار کنم
بدین بهانه گذر بر دیار یار کنم
ولی چه سود که نگذاردم مدار سپهر
که بر مراد دل خویش هیچ کار کنم
صبا رساند غباری ز موکبش آن به
[...]
چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم
من آن نیم که پشیمانی اختیار کنم
خوش آن که روز شب خود ز روی یار کنم
شبی به روز در آن زلف مشکبار کنم
مروت است که بوسد لب تو ساغر و من
[...]
بروزگار اگر کار اختیار کنم
بغیر عشق چه کاری بروزگار کنم
بباغ عشق خزان و بهار یکرنگ است
نه بلبلم که بگل ناله در بهار کنم
بخمرخانه خمار جز خمار نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.