هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار
چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام
دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود
کو جای من گرفته و من برکناره ام
کاری نساخت زاری من پیش دشمنان
بیچاره من اگر نکند دوست چاره ام
ای عشق گاه جان طلبی گاه دین و دل
اینها زدیگری یست بگو من چکاره ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کردی ز راندگان در خود شماره ام
در کوی تو نه سگ نه گدایم چه کاره ام
روزی نشد ز سیر سرشکم لقای تو
خالیست از فروغ سعادت ستاره ام
گر در میان بزم خودم جا نمی دهی
[...]
کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام
میسوخت اول این جگر پاره پاره ام
گاهی که تیغ خشم کشی، در میانه ام
وانگه که بزم عیش کنی بر کناره ام
چندانکه بیش بنگرمت تشنه تر شوم
[...]
از آفتاب رنگ نبازد ستاره ام
دل زنده از محیط برآید شراره ام
خورشید محشرست دل آتشین من
صبح قیامت است گریبان پاره ام
نور نگاه چشم غزالان وحشیم
[...]
مشغول یاد اوست دل پاره پاره ام
رقصد ز شوق بر سر مژگان نظاره ام
روزی که فال منصب دیوانگی زدم
زنجیر سبحه گشت پی استخاره ام
تا شد زگریه ام شفقی رنگ آسمان
[...]
خون می چکد چو مرغ کباب از نظاره ام
شرمنده است پرتو مه از ستاره ام
گردیده آب زهره برق از شراره ام
چون لعل اگر چه در جگر سنگ خاره ام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.