نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
نه عدم بود و نی وجود اینجا
صورت وهم می نمود اینجا
عکس شخصی فتاد در مسکن
نیک جستیم کس نبود اینجا
حسن ما کرد جلوه یی بر ما
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
بانگ نی می برد ز هوش مرا
می دهد می ز راه گوش مرا
ناله نای تا حریم وصال
می برد بر کنار و دوش مرا
مادرم نای و من چو طفل رضیع
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
نیست زین مزرع آب و دانه ما
ملکوتست آشیانه ما
کبک کهسار و بلبل گلزار
گوش دارند بر ترانه ما
هر طرف صورت تازه ای بندند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
آن که شب داد توبه ام ز شراب
امشبم باز دید مست و خراب
لب ساغر چنان زنم بوسه
که درآرم حریف را از خواب
مزه کز راح آتشین گیرم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
هین قدح، شمع شبستان این است
مونس خلوت مستان این است
پر ترک ده که به ذوقی برسیم
مرکبم تا به گلستان این است
باش تا سجده میخانه کنیم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
بختم این بس که مشتری شده دوست
هرچه خلقم بها نهند نکوست
نشکنم رنگ رخ چو مستسقی
آب هرکس به قدر ظرف سبوست
در بر ارباب ذوق کم بندند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
گل بیداد دسته بسته اوست
مهر در دل خسک شکسته اوست
همه جا ناخن تصرف بند
هر کجا سینهای است خسته اوست
این که گم گشته عهد و شرط وفا
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
نه دل آزاد پای بست شود
نه به پرواز دل ز دست شود
همتی کان به اعتدال افتد
کی به علت بلند و پست شود
عشق را پایه معین نیست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
عالم از عشق در وجود آمد
عشق معمار هست و بود آمد
در بشر کبریای عشق نمود
ملک از عجز در سجود آمد
رد شد از صدر بارگاه شهود
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
وقت شد سبزه فرش در پیچد
ابر خرگه به یکدگر پیچد
آفتاب از کمین برآرد سر
پنجه ابر باد برپیچد
مسند سبزه نخل بگذارد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
دل باهوش دم برون ندهد
چشم با دوست نم برون ندهد
درکشد بحرهای غم عاشق
رشحه ای از قلم برون ندهد
دل اسراربین حدیث قدیم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵
هر که از درگه تو گردد باز
همه درها برو کنند فراز
ایمن از بیم بی نیازی تو
نتوان دید سوی تو به نیاز
چشم شاهدپرست چون بندم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸
بخت ما سست و عشق تو فیروز
ما همه خوشه چین تو خرمن سوز
عشق تو رقعه ساز کسوت ها
عقل ما ابله مرقع دوز
بر مرقع گل فنا دوزیم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰
چرخ پرویز نیست آتش بیز
نه ممری درو نه جای گریز
شفقش خون مردم دانا
افقش ساغری ز خون لبریز
هر طرف می برد هراسانم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸
صبح شد راه شهر و برزن پرس
باده بستان و مصرف از من پرس
گردن شیشه گیر و غبغب جام
از حریفان سراغ گلشن پرس
حوری از لولیان شهر بخواه
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰
غیرتم بانگ زد که: دور او باش
عشقم آهسته گفت: باش و مباش
غمزه درباخت خوش، کزین نااهل
گردد اسرارهای پنهان فاش
از پس پرده سر برون آورد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷
دم دم شاهدست و می می خاص
لب ز لب بوسه چین و جان رقاص
می بیغش برآمده ز سبو
چون زر خالص از درون خلاص
گوییا در مزاج نافع او
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
فتنه با زلف تو گرفته طرف
دل ما را نمی دهد از کف
نیم کش سر دهی خدنگ نگاه
بگذرانی ز صد هزار صدف
دست برد نگاه چالاکت
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷
نقش دیبا چنان کشید فرنگ
که ز من برد دانش و فرهنگ
کفر از عشق و عشق از ایمان
چیست این فتنه ها و این نیرنگ
زمزمم سوخته است گو هندو
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸
تا عشق چه ها کند به بلبل
بسیار دریده پرده گل
شمشیر مقربان دریده
دیوانه عشق بی تأمل
برتر بود آستانه عشق
[...]