گنجور

 
نظیری نیشابوری

آن که شب داد توبه ام ز شراب

امشبم باز دید مست و خراب

لب ساغر چنان زنم بوسه

که درآرم حریف را از خواب

مزه کز راح آتشین گیرم

خاک را در دهان بگردد آب

عضو عضوم پرند از مستی

کاهلی ها همه شوند شتاب

ظرف لبریز کردم از باده

همچو ماه دو هفته از مهتاب

ره مستی گرفته جانب دوست

می روم تا برآرمش ز حجاب

محوتر می شوم ز خود هر دم

رفتم از دست مطربا دریاب

قوتم نیست پست کن پرده

طاقتم نیست گوش چنگ متاب

بر «نظیری » مگر ببخشایند

به جزع وانمی شود این باب